۱۳۸۹ مهر ۱۴, چهارشنبه

از علی برخیز تا سبزها برخیزید‏

در ستایش دفاعیات خواننده علی برخیز؛ حالا نوبت ماست، که برخیزیم
****
درست در همین روزهایی که احمدی نژاد در آمریکا چشم در چشم جهان دروغ می گفت که هیچ کس در ایران به جرم شرکت در راهپیمایی دستگیر نشده است ، آریا آرام نژاد در دادگاه جمهوری اسلامی ایستاد و بی هراس و التماس گفت:
آقای قاضی،

من رئیس جمهور را به رسمیت نمی سناسم ! آیا مسلمان نیستم ؟ بنده در روز عاشورا فریاد الله اکبر سر دادم و به خاطر فریاد زدن نام خدا بزرگ به خود می بالم . قطعا کافر و لا مذهب خواهد بود کسی که مرا به جرم فریاد زدن نام خدا به زندان بیاندازد !
باید روشن شود که نقش قانون اساسی ما چیست ؟ قانون به من اجازه انتقاد می دهد . قانون به من اجازه تجمع بدون حمل سلاح میدهد . قانون به من آزادی بیان و عقیده می دهد و من به بواسطه همین قانون که پدران ما به آن رای داده اند آزادم که نسبت به سرنوشت کشورم و ملتم بی تفاوت نباشم . جالب است که امروز به جای آنکه مدال شجاعت و افتخار بگیرم باید در دادگاه حاضر شوم !

یادتان هست کمپین زندانیان گمنام را در همین صفحه مجازی فیسبوک به راه انداختیم،؟ اعضای کمپین شما بودید که نه آریا را می شناختید و نه صدها زندانی گمنام دیگر را. خوب یادم هست که همان روزها کمی نقد شدیم که چرا نام « گمنام» را برای زندانیانی انتخاب کردیم که برای خانواده هایشان گمنام نیستند. اما نقدها زمین گیرمان نکرد، پخته ترمان کرد تا بگوییم این آزادگان، خوش نام هایی هستند که در زندان، گمنام باقی می مانند.

یادتان هست اولین پیامی که برای کمپین اسرای گمنام از زندان آمد از آن چه کسی بود؟
از آنِ آریا آرام نژاد بود که برای همه اعضای کمپین نوشته بود همدلی تک تک شما من و همسرم را از تنهایی رهاند. او به ما که در جای امن تری نشسته ایم، مقاومت اش در زندان را فخر نفروخت ، با خضوع و خوی ناب مبارزان، آن را مدیون همراهی و همدلی همه کسانی دانست که خود را اعضای کمپین زندانیان گمنام نامیده بودند و صدایش را در دنای مجازی صاحب شدند تا انعکاسش دهند.
حالا آریا آرام نژاد در دادگاه ایستاده است. یک بار دیگر از خود بپرسیم ما کجا ایستاده ایم؟ زندانیان زیادی هنوز در زندان نشسته اند که « گمنام » باقی مانده اند و خانواده های آنها آنقدرها امنیت ندارند که صدای فرزندان در بند خود باشند.

یادتان هست همین جا در فیسبوکی که صدای و سیمای ضرغامی آن را مقر جاسوسان می داند، ما چه همدلانه به یاری خانواده های شانزده زندانی که اعتصاب غذا کردند برخواستیم؟ این همه توانایی ما بود که دور از خانه ایم. آن روز نوشتم که مادر مجید توکلی را تهدید به بازداشت کرده اند تا با رسانه ها مصاحبه نکند و بعد پیشنهاد مشخص این بود که هر یک از ما بشویم خانواده یک زندانی سیاسی. دوستان عزیزی که واقعا احساس مسولیت شان ستودنی است، شب و روز وقت گذاشته اند و کمپین :« خانواده بزرگ زندانیان سیاسی » را راه اندازی کرده اند، حالا که دوستان ما در بند هستند و اعضای خانواده آنها نا امن هستند به گمانم وقت آن رسیده تا هر یک از ما در این کمپین سهم جدی تری بگیرد و تلاش کند به راستی یکی از زندانیان را عضو خانواده خود معرفی کند و از تمام امکانات آزاد رسانه ای خارج از ایران بهره ببرد تا صدای آن زندانی باشد تا روزی که آن زندانی نیز همانند آریا آرام نژاد وقتی آزاد شد، به جمع ما بیاید و بگوید که این همدلی ها بی اثر نیست.

به عنوان مثال نام حميد رضا محمدي را چقدر شنیده اید؟ در 350 او را ماهان صدا می کنند. ماهان شش سال است که بدون حتی یک روز مرخصی در زندان به سر می برد. یازده سال و نیم حکم دارد. یک دهه زندان برای او یعنی همه جوانی اش را در حبس نفس کشیدن.
ماهان در زندان به معرفت و انسانيت شناخته شده است. يكي از اخلاقي ترين بچه هاي 350 ماهان است. او را به دليل ارتباط با انجمن پادشاهي محكوم به چنين حكم سنگيني كرده اند. در حالي كه خودش این اتهام را نپذیرفته است. و دوستانش هم می گویند با كساني كه اديشه اي ناسيوناليستي افراطي دارند، آبش هرگز در يك جو نمي رود و با آنها به شكل منطقي بحث مي كند. ماهان يكي از كساني بود كه در ماجراي اعتصاب غذای زندانیان بند 350 به انفرادي رفت. ماهان براي حمايت از حدود ده نفري كه پيش از او به انفرادي رفته بودند ( بهمن امویی، مجيد توكلي، کیوان صمیمی و..)، خودش را به "صداقت"، رييس زندان اوين، معري كرد و گفت كه من هم با دوستانم به انفرادي مي روم و در انفرادي هم اعتصاب غذا كرد. آن شب صداقت به همراه حدود دویست نفر گارد ضد شورش مسلح به باتوم و گاز اشك آور به 350 رفته بود.
شما با جستجوي نام حميد رضا محمدي به راحتي مي توانيد وبلاگ او که از طریق دوستانش گاه گاهی به روز مي شود را پيدا كنيد. که می گوید حتی دو خط خبر نوشتن چه تاثیری در زندگی ما زندانیان گمنام دارد.

حمید رضا برای مادرش که می گوید پسرم سی و چهارساله بود به زندان رفت و اینک ۴۱ ساله است، هرگز گمنام نیست اما نامش را آیا به اندازه زندانیان سیاسی دیگر می شناسیم؟
اگر یکی از ما در کمپین خانواده بزرگ زندانیان سیاسی با احساس مسولیت بگوید، من خواهر حمید رضا هستم، من برادر حمید رضا هستم، تنها کاری که کرده ایم این است که حداقل او را در اوین تنها نگذاشته ایم و امتداد صدای خانواده ای که در زندانی بزرگتر به نام ایران هستند، شده ایم.

آریا آرام نژاد احساس مسولیت کرد و بنا بر اعتقاد راسخ خود فریاد زد: علی برخیز ، ما هم می توانیم خطاب به خودمان فریاد بزنیم: برخیزیم که برای ریشه کن کردن دغل بازان، خودمان باید کاری بکنیم، هر کس به اندازه توانایی اش که سبز در قاموس من یعنی احساس مسولیت.

پی نوشت مهم:

وب سایت کمپین خانواده بزرگ زندانیان سیاسی به دو زبان فارسی و انگلیسی امروز رونمایی شد در ستایش دفاعیات خواننده «علی برخیز» و به یاد همه زندانیان بی رسانه حالا نوبت ماست که برخیزیم. لطفا در این کمپین عضو شوید که این حاصل زحمت شبانه روزی دوستانی است از جنس خود شما:

http://freemyfamilycampaign.com/persian/

کمپین خانواده بزرگ زندانیان سیاسی در فیسبوک

http://www.facebook.com/FreeMyPoliticalFamilyCampaign?ref=ts

۱۳۸۹ شهریور ۲۱, یکشنبه

شیوا نظر آهاری آزاد شد


بعد از ماهها بهترین خبری هست که شنیدم . شیوا جون آزادیت رو تبریک می گم و امیدوارم تمام زندانیان سیاسی به زودی زود از زندان آزاد شوند.

۱۳۸۹ شهریور ۳, چهارشنبه

شیوا را آزاد کنید

روزهای نگران کننده ای را پشت سر می گذاریم. خانواده و وکیل شیوا نظرآهاری می گویند که او به "محاربه" متهم شده است، اتهامی که مجازاتی سنگین در قوانین ایران دارد.

این روزها حتی دهان باز کردن نیز اتهام محسوب می شود چه برسد به شیوا که دفاع از حقوق بشر برایش راهی استوار بود که سالهاست با احضارهای مکرر و بازداشت های طولانی هزینه ان را نیز پرداخت کرده است.

شیوا اکنون تنها یک نام نیست بلکه راه استواری است که بسیاری را به تحسین وا داشته است.

ما نیز همچنان شیوا می اندیشیم و به راهی که او می رود، گام می گذاریم.

از قوه قضاییه ایران نیز می خواهیم که این دختر آزاده را قربانی اندیشه کسانی نکند که انسانیت و حقوق انسانی برایشان پشیزی ارزش ندارد.

ما انتظار داریم اکنون که قوه قضاییه سه مقام قضایی متخلف در جریان بازداشتگاه کهریزک را برکنار کرده، شیوا را هم که به کین مرتضوی ها گرفتار شده و در زندان مانده است، آزاد کند.

۱۳۸۹ مرداد ۲۵, دوشنبه

تنهایی یک کشور ....تنهایی یک ملت

درختان جنگل ، درعین حال که تک به تک زیبایند و تماشایی ، برای ابراز یک زیبایی جمعی ، خود را در جمع گم می کنند . در تماشای جنگل ، کسی سراغ یکی از هزار نمی رود . یک تک درخت اما فرصت بیشتری برای ابراز زیبایی اش دارد . وبهمان نسبت ، باید اضطراب تنهایی را بجان بخرد .

این روزها ، روزهای تنهایی کشور ماست . ما سی سال فرصت داشته ایم در جهان به این بزرگی ، برای خود دوستانی بیابیم . اما امروز تنهاییم . و برای رفع تنهایی باید بگردیم و از آنسوی دنیا ، امثال هوگوچاوز را به شب نشینی خود فرا بخوانیم .

تنهایی یک کشور ، متاسفانه ، به تنهایی یک ملت ، منجر می شود . رفت و آمدهای ما که باید درست و هوشمندانه و علمی باشد ، به مراوده ای عالمانه و چند سویه با مردم و مراکز حساس جهان منجر نیست . بیش از فعلیت هوشمندی ، اجازه می دهیم در مقیاسی رها ، و با هزینه هایی رهاتر ، عاطفه مردمانمان در سفرهای زیارتی سرگرم باشد .

بسیاری از کشورهای جهان ، به اسم ما که می رسند ، به عقب برمی جهند. نه از ترس . و نه از یک آلرژی تبلیغاتی دستگاههای رسانه ای استکباری . بلکه از مراوده ی با ما آرامشی و امنیتی دریافت نمی کنند . ما تا توانسته ایم برای دیگران زحمت خلق کرده ایم . عربستان سعودی را با راهپیمایی های برائت از مشرکین - که خودمان مشابه کوچک داخلی اش را تحمل نمی کنیم - و انتقال اسلحه به آن کشور ، در گود واهمه انداخته ایم . کشورهای اروپایی را برسم احترام متقابل رنجانده ایم . ژاپنی ها درهای خود را به روی ما بسته اند . چرا که نمی خواهند جوانانشان همچون جوانان ما سری به زیر و مفی آویخته داشته باشند .

ورود آزاد و بدون اخذ ویزای ایرانیان تنها به چند کشور معدود : محدود است . که این محدودیت ها هرگز به فشار و تبلیغات دشمنان مربوط نیست . نام ما در جهان با مخاطره همراه شده است. دیگران ، با ما ، احساس امنیت نمی کنند .

نتیجه این که : ما : تنهاییم . و این تنهایی ، یعنی چرخهای دیگران در چرخش است و ما دور خود می چرخیم .

راز این تنهایی ، عزیزانم ، در چهره عبوس کشورمان است . ما تا توانسته ایم : پرخاش کرده ایم . دیگران نیز دشمن و متجاوز و برانداز دارند اما این دشمنی را سرسفره روزانه مردمانشان نگسترانیده اند . مگر بین ترکیه و یونان اختلاف نبوده و نیست ؟ مگر بین آرژانتین و انگلستان ، بین آذربایجان و ارمنستان ، بین آمریکا و کوبا ، دشمنی نبوده و نیست ؟ هست . اما آنها ، این دشمنی ها را وارد معادلات اجتماعی خود نمی کنند . یک تشکیلاتی برآورده اند به اسم دستگاه سیاست خارجی . و سیاستمداران نابغه و کارآمد خود را برای ابتیاع منافع ملی شان آنجا گمارده اند . درست عکس ما . که آدمهای همیشگی و ناپخته را بکارهایی واداشته ایم که تامین منافع ملی را در لحظه ، و از زبان دیگران تعریف می کنند .

سالها پیش ، قرنها پیش ، ۱۴۰۰ سال پیش ، خدای متعال به پیامبرش فرموده است : تو اگر تندخو و بداخلاق بودی ، مردمان از اطراف تو پراکنده می شدند .

ما این سخن خدای متعال را ندیدیم . و یا به میل خود آن را ترجمه و تفسیر کردیم . آیا برای کشوری که کوهی از آموزه های ناب الهی را پشتوانه خود می داند ، عیب نیست که در جهان ، کشورها او را تحویل نگیرند و مردمانش را به هر مناسبت تحقیر کنند ؟

سیاست خارجی ما ، استقلال ندارد . هیچ کشوری در امضای معاهدات ، استقلال رای نمایندگان ما را به رسمیت نمی شناسد . امروز نمایندگان جهانی ما در فلان محفل جهانی چیزی می گویند و ما فردا در داخل ، یا او را برکنار می کنیم یا سخنش را نقض می کنیم . بلبشو در ثبات سیاسی که می گویند ، یعنی این .

ترش رو و تندخوییم . و این ، همان هشدار خدای متعال به پیامبر خوش اخلاق ماست . که ما مرتب برمنابر از او یاد می کنیم و خود را مبرا از پرهیز آن اصل انسانی و جهانی می دانیم .

این تنهایی ، بساط جهانی ما را بر می چیند . ما را همچون کره شمالی از ریخت می اندازد . بنحوی که برای رفع تنهایی ، حاضر خواهیم شد به روسیه سواری بدهیم ، به چین سواری بدهیم ، تا مارا در این تنهایی دهشتزا ، مددکار باشند . اما آنان مثل ما نیستند . مردان و زنان زیرکی را در سیاست خارجی خود گمارده اند که می دانند منافع ملی یعنی چه . ما به ضرب نفتی که خدادای است و هیچ ربطی به عرضه ما ندارد ، داد می زنیم : ما تنها نیستیم . و حال آنکه باید به یمن معرفتمان ، جهانیان شوق مراوده با مارا می داشته اند

رنگ مرگ


رنگي كنار شب

بي حرف مرده است .

مرغي سياه آمده از راه هاي دور

مي خواند از بلندي بام شب شكست .

سر مست فتح آمده از راه

اين مرغ غم پرست .

در اين شكست رنگ

از هم گسسته رشته هر آهنگ .

تنها صداي مرغك بي باك

گوش سكوت ساده مي آرايد

با گوشواره پژواك .

مرغ سياه آمده از راه هاي دور

بنشسته روي بام بلند شب شكست

چون سنگ، بي تكان .

لغزانده چشم را

بر شكل هاي در هم پندارش .

خوابي شگفت مي دهد آزارش :

گل هاي رنگ سر زده از خاك هاي شب .

در جاده هاي عطر

پاي نسيم مانده ز رفتار

هر دم پي فريبي، اين مرغ غم پرست

نقشي كشد به ياري منقار

بندي گسسته است

خوابي شكسته است

رؤياي سرزمين

افسانه شگفتن گلهاي رنگ را

از ياد برده است .

بي حرف بايد از خم اين ره عبور كرد

رنگي كنار اين شب بي مرز مرده است .

۱۳۸۹ مرداد ۱۰, یکشنبه

یک روز اعتصاب غذا برای همبستگی با دوستان زندانی مان


در همبستگی با زندانیان سیاسی دربند و به دنبال اعتصاب غذای گروهی 16 از زندانیان سیاسی در اعتراض به عدم رسیدگی به وضعیت این زندانیان جمعی از فعالین سیاسی در سراسر دنیا دوشنبه 2اگوست را روزاعتصاب غذا در همبستگی با زندانیان سیاسی اعلام کردند. لذا از همه دوستان خواهشمندیم که در حمایت از عزیزان دربند به این اعتصاب غذا بپیوندند و در جهت نشر هر چه بیشتر این اعلامیه بکوشند.

۱۳۸۹ مرداد ۱, جمعه

دستور العملهای شیرازی برای زندگی بهتر


اصل اول - سعی کنید روزها استراحت کنید تا شبها بهتر بخوابید!
اصل دوم - نزدیک تختخوابتان صندلی بگذارید تا احیانا اگر از خواب بیدار شدید روی آن نشسته و استراحت کنید!
اصل سوم - ایستادن به رفتن و نشستن به ایستادن و خوابیدن به نشستن اولویت دارد!
اصل چهارم - جایی که می توانید بنشینید چه لزومی به ایستادن دارد!
اصل پنجم - کار امروز را به فردا و کار فردا را به پس فردا موکول کنید!
اصل ششم - اگر حس کار کردن به شما دست داد کمی صبر کنید تا این حس از شما بگذرد!
اصل هفتم - از همه دیرتر به پای سفره بروید و از همه زودتر بلند شوید تا زحمت چیدن سفره و جمع کردن آن به گردن شما نیفتد!.
اصل هشتم - برای کار کردن همیشه فرصت هست پس از استراحت غافل نشوید!
اصل نهم - در مهمانی ها همیشه با خود بالش به همراه داشته باشید تا از هر موقعیتی برای استراحت استفاده کنید!
اصل دهم - به خواب نگوئید کار دارم به کار بگوئید خواب دارم!

زندگی بهتر در استراحت بیشتر!

۱۳۸۹ تیر ۲۴, پنجشنبه

انتقاد؛ آئینه‌ای تمام‌نما

روی سخنم با آنانی است که تصور می کنند که در جنبش سبز شکافی ایجاد شده و گمان می کنند که با یک انتقاد، جنبش چند پاره می شود.

روی سخنم همچنین با کسانی هم هست که از سوی دیگر بام می افتند و شمشیرهای آخته شان را بر روی منتقدین می کشند و آنها را دشمن جنبش می شمارند.

در گام نخست باید معنای انتقاد را بدانیم تا بتوانیم نحوه برخورد با آن را یاد بگیریم. انتقاد به مثابه آئینه ای می ماند که معایب و کاستی ها و البته قوت ها را به نمایش می گذارد.

انتقاد نه تنها باعث تضعیف نمی شود بلکه باعث استحکام و تداوم جنبش می شود. آیا فولاد با حرارت دیدن سست تر می شود، نه این حرارت است که فولاد را محکم تر می کند.

بیش از یکسال است که از آغاز جنبش می گذرد. جنبشی که بدون هیچ برنامه قبلی به صورت خودجوش و بدون رهبری پدید آمدو شاید جنبش سبز تنها جنبشی باشد که در طول تاریخ بدین گونه متولد شد.

این جنبش در آغاز همچون کودک نوپایی بود که مادرش را به دنبال خود می کشاند و رهبران آن پیرو مردم بودند و این مردم بودند که برنامه ها را مشخص می کردند و رهبران خود را با آن هماهنگ می ساختند.

اما امروز این کودک نوپا تبدیل به نوجوانی شده که دوران بحران نوجوانی را پشت سر می گذارد و اگر تدبیری اندیشیده نشود و راه، روشن و مشخص نشود چه بسا این نوجوان به درد بی هویتی مبتلا شود.

مهندس موسوی از رهبران این جنبش در ماههای اخیر سعی در جهت بخشی این جنبش داشته اند. او این کار را با تدوین منشور جنبش سبز به تصویر کشید.

اما پس از تدوین این منشور، موج انتقادها شروع شد و ماجراهایی را به وجود آورد. اما نباید از یاد ببریم که منتقدان، خود از جمله کسانی هستند که دغدغه این جنبش را دارند و چه بسا بسیاری از آنان در این راه متحمل هزینه هم شده اند.

این انتقادها نه تنها در جهت نفی آقای موسوی و جنبش نیست بلکه در جهت نمایاندن کاستی های منشور و تلاش در جهت رفع آن است.

به عنوان مثال بند مربوط به اقلیت های مذهبی که مهندس موسوی خود نسبت به این کاستی اذعان داشتند و گفتند که این منشور کاستی هایی دارد که باید اصلاح شود.نباید فراموش کرد که همین قدم هاست که باعث روشن کردن راه برای این نوجوان در حال بلوغ می شود و باعث رهانیدن وی از چنگال بی هویتی می شود.

۱۳۸۹ تیر ۱۸, جمعه

دیدار مادران عزادار با مادر مجید توکلی


جمعي ازمادران عزادار در آستانه 18 تير،‌ سالروز حمله به كوي دانشگاه توسط نيروهاي انتظامي و لباس شخصي ها به ديدار خانواده مجيد توكلي، شرف جنبش دانشجويي ايران رفتند تا همدردي مادران را با مادر مجيد كه اين روزها يكبار ديگر سخت نگران سلامتي اوست اعلام نمايند.

در مسير سفر خود به شيراز مادران عزادار به مناسبت سالروز درگذشت كوروش كبير، از اولين بنيان گذاران حقوق بشر در جهان به پاسارگاد رفتند تا ضمن زيارت آرامگاهش با او درددل كرده و از حال و روز فرزندانش بگويند، با او بگويند پس از گذشت 2500 سال از ثبت اولين منشور حقوق بشر توسط او ايران در حسرت تحقق ابتدايي ترين فرمانهاي حقوق بشريش شاهد تحمل چه ظلم ها و جناياتي عليه بهترين فرزندان اين تمدن كهن است. در دادخواستي كه مادران براي كوروش نوشتند آمده است:

كوروش آسوده نخواب زيرا ما مادران داغدار براي دادخواهي به پيش آمديم، چرا كه:

بعد از گذشت 2500 سال از فرمان حقوق بشر توسط تو، در كشورت به اسيران دربند تجاوز و شكنجه روا مي دارند،‌ زنان كشورت را وحشيانه به بند مي كشند و آنها را به اسارت مي گيرند.

مادران عزادار (پارك لاله)

همچنين در ادامه شعر بزرگ بانوي شعر ايران، سيمين بهبهاني، توسط يكي از مادران خوانده شد:

هرگز نخواب كوروش

دارا جهان ندارد سارا زبان ندارد

رستم در اين هياهو گرز گران ندارد

روز وداع خورشيد زاينده رود خشكيد

زيرا دل سپاهان نقش جهان ندارد

بر نام پارس دريا نامي دگر نهادند

گويي كه آرش ما تير و كمان ندارد

درياي مازني ها بر كام ديگران شد

دارا كجاي كاري؟!

دزدان سرزمينت بر بيستون نويسند

اينجا خدا ندارد!

هرگز نخواب كوروش اي مهر آريايي

بي نام تو وطن نيز نام و نشان ندارد

پس از آن مادران سفر خود را ادامه داده و به ديدار خانواده مجيد رفتند و با استقبال صميمانه خانواده او روبرو شدند.

در اين ديدار مادران به مادر مجيد گفتند چقدر آرزوي اين ديدار را داشتند و در طول اين ده ماه به ازاي هر خبري كه از دردها و رنج هاي مجيد به گوششان رسيد همراه با خانواده او دلشان به درد آمد و با شنيدن اندك خبر خوش از حال مجيد مثل توقف اعتصاب غذاي او يا انتقال به بند عمومي كمي نفس راحت كشيدند. مادران گفتند مجيد به درستي شرف جنبش دانشجويي لقب گرفت ولي علاوه بر آن او مايه افتخار و سربلندي تمامي مادران و پدران ايران است و ما به داشتن فرزنداني چون مجيد چقدر به خود مي باليم. به او گفتند وقتي نامه مجيد را پس از اعدام فرزاد كمانگر و ... مي خواندند احساسي توام با غم سنگين و سرمستي داشتند، غم و دردي سنگين براي از دست دادن فرزند و معلمي چون فرزاد و سرمست از غرور داشتن فرزندي شجاع و انديشمند چون مجيد.

مادر مجيد از دردهايش گفت، از دوران سخت و طولاني انفرادي مجيد كه بيش از 4 ماه طول كشيد و در طول اين مدت مجيد هيچ تماسي با خانواده نداشت و از فرزاد گفت كه در طول اين مدت چند بار با خانواده مجيد تماس گرفت، از اولين باري كه خود را معرفي كرد و گفت مجيد در بند انفرادي است و من هر خبري كه از او بگيرم به شما اطلاع مي دهم و از دفعات بعدي كه هر بار خبري از مجيد به او ميداد و ديگر خود را معرفي نمي كرد ولي او را از صدايش مي شناخت و اينكه از شنيدن خبر اعدام فرزاد براي 24 ساعت مات و مبهوت بود و حتي مجيد را از ياد برده بود و هنوز هم نمي تواند آن را باور كند.

بعد از گذشت بيش از 4 ماه مجيد اولين تماس را با مادرش گرفت و او چقدر بي تاب شنيدن صدايش بود و اينكه هيچ وقت دلش نمي خواهد منزل را ترك كند، نكند مجيد زنگ بزند و او نباشد،‌ از گريه هاي دلتنگيش گفت، از تن بيمار و رنجورش گفت كه اجازه مسافرت ندارد از اين رو نمي تواند حتي به ملاقات مجيد برود. از سختي مسافرت 13 تا 15 ساعته براي داشتن ملاقات 10 دقيقه اي و آن هم كابيني توسط پدر و يا برادر مجيد با مجيد گفت.

از مكالمات خود با مجيد مي گويد كه يكبار به مجيد گفت: خدايا آخه 4 ماه انفرادي و جواب مجيد كه به طنز مي گويد: مادر خدا را هم در انفرادي به بند كشيدند و صداي تو را نمي تواند بشنود، از روحيه بالاي مجيد گفت و اينكه مجيد هيچگاه از دردهاي خود نمي گويد و هميشه مي گويد كه خوب است و جاي نگراني نيست ولي مادر دردها و بيماري هايش را از صدايش مي شناسد.

مادر از تلاش خستگي ناپذير مجيد براي ورود به دانشگاه مي گويد، از بي خوابي هاي شبانه و اينكه گاهي وقتي پدرش ساعت سه يا چهار نيمه شب به مجيد سر ميزد مي ديد او درحالي كه كتابش بر روي سينه اش قرار گرفته به خواب رفته است.

مادر مي گويد مجيد 6 سال پيش براي ثبت نام در دانشگاه اميركبير به تهران آمد اما انگار اسمش را در زندان اوين نوشته باشيم چون از اين 6 سال، چهار سال را در اوين بسر برده و ما ياد شعار پر مغز مردم افتاديم كه: ايران شده بازداشتگاه، اوين شده دانشگاه.

مي گويد از دادستاني زنگ زدند كه چرا با رسانه هاي خارجي صحبت مي كني و من گفتم: چه كنم؟ من چطور بايد صدايم را به شما برسانم؟ چطور بايد دردهايم را بگويم، مجيد 4 ماه انفرادي بود و من به اندازه 40 ماه حرف دارم اگر گوش كنيد الان همه آنها را به شما هم مي گويم.

مادر از نگراني فعليش مي گويد از بيماري مجيد و اينكه پزشكان زندان مي گويند امكانات و تخصص درمان مجيد را ندارند. از مسئولان مي خواهد تا اجازه دهند مجيد زير نظر پزشكان متخصص درمان شود و شماره حسابي بدهند كه هزينه درمان او را واريز كنند تا مجيد درمان شود. او مي گويد وقتي بچه ام را دستگير كردند او كاملا سالم بود پس آنها مسئول سلامتش هستند.

او مي گويد ما كه به هر صورت اين همه درد و غم را تحمل مي كنيم ولي آنها بيشتر لطمه مي خورند. آنها چه خواهند كرد؟ چه دارند تا جواب خدا و ملت را بدهند؟

مادران در پايان ديدارشان از مادر مجيد خواستند تا سلام گرم همه مادران را به مجيد برسانند و آرزو كردند تا هرچه زودتر شاهد آزادي مجيد باشند و به استقبال آزاديش بروند.

مادران عزادار ضمن آرزوي سلامتي هرچه سريعتر براي مجيد، آزادي بي قيد و شرط مجيد و مجيدها را خواستارند.

مادران عزادار

تیر 1389

انتشار:فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران

۱۳۸۹ تیر ۱۳, یکشنبه

چرا تحریم؟




از سی سال پیش تا کنون این بازی ادامه دارد. مثل یک بازی مارپله. یک بار این میره بالا و یک بار اون میره بالا.بعد مار نیشش میزنه و برمیگرده پائین. سی ساله این مردم شدند صفحه بازی و حکومت و کشورهای غربی و آمریکا هم بازیکنانش.
سی ساله که این مردم همه جور هزینه ای پرداخت کردند. 8سال جنگ ناخواسته. میلیونها نفر کشته شدند. صدها هزار خانواده بی سرپرست و هزاران نفر بی خانمان. ندیدم در این جنگ به یکی از سران یا خانواده اش لطمه ای وارد آید.
جنگ تمام شد. گفتند عمران و آبادانی. نتیجه آن شد تورمی که فشار آن کمر این مردم را خم کرد. هر کجا لب به اعتراض باز کردی خاموشی بود و خفقان. هر کجا پرسیدی چرا؟گفتند کشور تحریم است. همه سرخورده شدند . همه لب فرو بستند .بیکاری و فقر بیداد کرد. جوانان یا معتاد شدند و یا آنها که اندک امیدی به زندگی از این کشور متواری. و آن اندک جوانی که یارای مقابله در خود دید خود را اسیر زندان و شکنجه دید.
یک دعوای بچه گانه که مرغ پخته را نیز به خنده وامیدارد. یکی می گوید قطعنامه می دهیم و دیگری می گوید آنقدر قطعنامه بدهید تا قطعنامه دانتان پاره شود. دعوا سر لحاف ملا نصرالدین است و من و شما و حقوق بشر بهانه ای بیش نیستیم.
برای آنهایی متاسفم که خارج از این کشور و به دور از گرفتاریهای روزانه نشستند و خوشحالند از تحریمها و متقاضی تحریمهای بیشتر هستند . من اینجا هستم و درد این مردم رو می بینم. می بینم که باید از همه طرف ستم بکشند. واقعا شماها فکر می کنید این برای این حکومت اهمیتی دارد. هر جا کم می آورد یک مشت مردم بیچاره هستند که ازشون مایه بگذارد. انرِژی هسته ای بهانه ای شده است تا بدین وسیله این مردم بدبخت را مثل توپ فوتبال به هم پاس دهند . آیا واقعا ملت ایران دغدغه غرب است ؟ سال گذشته که این همه جوان در خیابانها کشته شدند و زندانی شدند و شکنجه شدند غرب جز محکوم کردن چه کاری کرد؟خانم شیرین عبادی فریاد زد و از کشورها خواستند تا به خاطر نقض حقوق بشر گسترده در ایران این کشور را تحریم سیاسی کنند اما کدام کشور برایش اهمیت داشت؟
چرا ایران نباید انرژی هسته ای داشته باشد؟ این یک حق طبیعی است که تصمیم گیرنده آن ملت ایران است نه دیگر کشورها. همان گونه که که از یک چاقو هم میتوان برای درست کردن غذا استفاده کرد و هم برای کشتن یک آدم؟آیا میتوان به این دلیل از آن به کلی استفاده نکرد؟هر علمی هم می تواند برای بشر مفید باشد و هم مضر . پس صرف مضر بودن آن نمی توان استفاده از علوم را کنار گذاشت. فن آوری هسته ای هم می تواند نجات بخش زندگی بشر باشد و هم نایود کننده. پس بهتر است واقع بین باشیم و منفعت آن را ترجیح دهیم .
تخریمها پیکره بی جان این ملت را از بین می برند و آخرین توان را از آنها می گیرد. پس این بازی را پایان و به دنبال نجال این ملت باشیم نه نابودی آن.

۱۳۸۹ تیر ۱۱, جمعه

جان آنان که به نام آزادی دربند هستند در خطر است

این روزها اخباری مبنی بر تهدید بودن سلامت جسمانی عزیزانی را می شنویم که به نام آزادی خواهی در بند به سر می برند.
یک - مجید توکلی شرف جنبش دانشجویی که پیش از این یک ماه در اعتصاب غذا بود دچارخونریزی معده شده . توکلی که به تازگی به بند ۳۵۰ زندان اوین که فاقد هرگونه امکانات پزشکی است، منتقل شده بر اثر سرفه‌های شدید و عدم رسیدگی پزشکی دچار خونریزی شده است.

وی طی یک هفته ی اخیر مکررا دچار خون دماغ شده بود اما مسئولان زندان در برابر خواسته دیگر زندانیان مبنی بر رسیدگی به وضعیت حاد این زندانی سیاسی بی‌تفاوت بودند.

علی توکلی، حال برادر خود را بسیار وخیم گزارش کرده است و مشکل وی را مربوط به بیماری ریوی که به دلیل شرایط سخت زندان و خصوصا اعتصاب غذا در سلول انفرادی ۲۴۰ به آن مبتلا شده بود، عنوان کرده است . مادر مجید که نسبت به بیماری فرزندش به شدت نگران است تقاضا کرده تا لااقل شماره حسابی اعلام کنند تا جهت مداوای فرزندش پول واریز کند.

دو - بهروز جاوید تهرانی فعال حقوق بشری که سالهاست به دلیل دفاع از ارزشها و آزادی رنج زندان را بر جان خریده و حتی سالها پیش زمانی که مادرش فوت کرد به وی اجازه شرکت در مراسم تدفین مادرش را ندادند امروز در شرایط بد جسمی به سر می برد. جاوید تهرانی به مدت یک ماه است در سلول های انفرادی بند یک زندان رجایی شهر در وضعیت نامناسب و شرایط محیطی سختی به سر می برد و مسئولین زندان از رسیدن دارو و لوازم بهداشتی به این زندانی جلوگیری میکنند، نامبرده در هفته یکبار حق استحمام و در طی روز نیز یکبار اجازه استفاده از سرویس بهداشتی را دارد. مسئولین زندان رجایی شهر کرج به درخواست وزارت اطلاعات نگهداری بهروز جاوید تهرانی در سلول انفرادی را تا پایان سالگرد ۱۸ تیر ماه و به مدت نامعلومی تمدید کردند.

سه - وضعیت روحی و جسمی حامد روحی نژاد، زندانی محبوس در اندرزگاه ۸ زندان اوین بر اثر تشدید بیماری “ام اس” و عدم رسیدگی پزشکی به شدت وخیم گزارش می شود.به علت حمله عصبی بیماری ام اس، یکی از دستان روحی نژاد کاملا از کار افتاده و بینایی هر دو چشم ایشان نیز با مشکل جدی مواجه شده است. این زندانی سیاسی حتی از لحاظ شنوایی نیز دچار آسیب شده است. اما علیرغم مشکلات عدیده جسمی حاصل از بیماری، مسئولان زندان نسبت به بیماری این زندانی سیاسی کاملا بی تفاوت هستند.

این بی توجهی مسولان تا جایی است که فارغ از عدم انتقال وی به بیمارستان حتی در رساندن داروهایی که خانواده ی روحی نژاد با هزینه ی شخصی برای فرزندشان تهیه کرده اند نیز کارشکنی میکنند؛ به نظر می رسد مسئولان نسبت به خطارات بیماری ام اس بی توجه یا حداقل بی اطلاع باشند.

چهار-چند تن از هم بندان سید ضیا نبوی در زندان تلاش کردند تا مسئولین زندان را نسبت به شرایط وخیم وی آگاه کنند ولی بی توجهی مسئولین زندان نسبت به شرایط وخیم نبوی باعث تداوم تشنج و حمله عصبی و از دست رفتن قدرت تکلم او تا ساعت ها بشود. همچنین هم بندان وی سعی کردند تا با دادن آب قند به او، فشار او را تنظیم کنند وسپس پس از چند ساعت مسئولین زندان نبوی را به بهداری زندان منتقل کردند. به گفته منابع آگاه پزشکان شرایط جسمی او را وخیم عنوان کردند و خاطرنشان کردند تداوم حمله عصبی باعث ایجاد از کار افتادن سیستم ایمنی و دفاعی بدن وی خواهد شد.

سید ضیا نبوی مدت ۹۸ روز از مدت بازداشت یک ساله اش را در سلول انفرادی بند ۲۰۹ گذرانده است. گفتنی است نبوی در دوره بازجوئی از سوی بازجویان وزارت اطلاعات تحت فشار برای اعتراف به اینکه با هماهنگی سازمان مجاهدین خلق به همکاری با ستاد یک از کاندیدای اصلاح طلبان در انتخابات اخیر پرداخته،قرار گرفته است.

سید ضیا نبوی دانش آموخته دانشگاه صنعتی نوشیروانی بابل بوده که در کنکور کارشناسی ارشد موفق به کسب رتبه تک رقمی در کنکور شده که با سیاست های حذفی دولت نهم ۳ ستاره شده و ازتحصیل در دانشگاه محروم شد.

پنج - محمد نوری‌زاد نویسنده و مستند ساز، که پس از شش ماه از زندان در روزهای گذشته به مرخصی آمده بود در بیمارستان بستری شد.به گزارش کلمه نوری‌زاد، به علت عفونت ریه که در زندان به آن مبتلا شده بود، در بیمارستان مدرس بستری شده است.گفتنی است محمد نوری‌زاد پس از شش ماه بازداشت، سوم تیرماه با وثیقه ۳۰۰ میلیون تومانی از زندان آزاد شد.وی به خاطر نگارش چند نامه انتفادی به رهبر ایران به زندان افتاده بود. دادستان در دیداری، از او خواسته بود که با نوشتن نامه ای به رهبری درخواست عفو کند که با مخالفت نوری زاد مواجه شد.نوری زاد در زندان مورد ضرب وشتم قرار گرفت و بر اثر ضربه وارده به سرش دچار اختلال در بینایی شد.

شش - هاشم خواستار، معلم زندانی که دردادگاه تجدیدنظر حکم دوساله دریافت کرده بود،به گزارش همسرش وی در شرایط بد جسمی به سر می برد، بیماری قلبی و فشار خون، موجب آسیب دیدگی شبکیه ی چشم راست وی شده و بینایی اش تا حد زیادی کاهش یافته است. او دچار مشکل گوارشی شده و به شدت از بیماری آرتروز رنج می برد.» هاشم خواستار، مهندس کشاورزی، معلم بازنشسته و رئیس کانون صنفی معلمان مشهد که در هنرستان کشاورزی تدریس می کرد، در تاریخ ۲۵ خرداد ۱۳۸۸ دستگیر و بعد از یک ماه و نیم با وثیقه‏ ۳۵ میلیون تومانی آزاد شد. وی در تاریخ ۲۵ شهریور ۸۸ در پارک ملی مشهد، در حال پیاده روی دستگیر و به زندان وکیل آباد مشهد، منتقل و در دادگاه بدوی به شش سال حبس، محکوم شد. حکم او در دادگاه تجدید نظر به دوسال زندان تعزیری کاهش یافت

هفت - به دنبال این اخبار دهشتناک اعظم ویسمه خبر نگار پارلمانی بازداشتی ممنوع الملاقات شد. به گزارش پارلمان‌نیوز، اعظم ویسمه که بیش از یک ماه است در انفرادی به سر می‌برد طبق گفته برخی مقامات قضایی قرار بود یکشنبه گذشته آزاد شود، اما با مراجعه خانواده به زندان اوین به آن‌ها گفته شد که «قرار نیست وی آزاد شود .»پس از آن بود که خانواده این خبرنگار با مراجعه به دادستانی و شرح بیماری اعظم ویسمه و نگرانی خانواده از سلامتی وی در خواست ملاقات با وی را دادند که با همکاری دادستان تهران، دستور ملاقات با وی صادر شد.اما روز گذشته -پنج شنبه- با مراجعه خانواده وی به زندان اوین به آن ها اعلام شد که دختر آنها تا اطلاع ثانوی ممنوع الملاقات است.

هشت زینب جلالیان فعال حقوق بشر کرد که چندی پبش به اتهام محاربه به اعدام محکوم شد با تائید این حکم در معرض خطر قریب الوقوع اعدام قرار دارد.

اینها نمونه هایی از نقض کوچکترین حقوق انسانانی است که تنها به جرم آزادی با آن مواجه هستند. ما ضمن ابراز نگرانی نسبت به جان این عزیزان از تمامی مجامع حقوق بشر خواهان رسیدگی به وضعیت این عزیزان هستیم


درخت شفا

در یکی از باغهای بلوار چمران شیراز درختی کشف شده که می گویند شفا می دهد. هر هفته روزهای سه شنبه گروه زیادی از مردم برای زیارت این درخت به این باغ می روند. جالب توجه است که اکثریت این زائران را قشر مرفه و جوان تشکیل می دهد. مردم برای گرفتن حاجت به این درخت انواع چیزها را آویز می کنند.
در قرن 21که جهان در فکر سفر به سیارات دیگر هستند اینچنین اسیر خرافه پرستی هستیم. چه تفاوتی میان این مردم با مردم 1500سال پیش هست؟اگر آن روز مردم بت می پرستیدند امروز هم به سنگ و چوب و آهن می پرستند. خرافه پرستی مردم تبدیل به ابزار سودجویی بعضی ها شده و همچون پرده داران کعبه که از پرستیدن بتها به دست مردم سود می بردند اینان نیز از جهل مردم استفاده و جیبهای خود را پر می کنند. روزانه عده زیادی از همین مردم از شدت فقر و گرسنگی جان میدهند در حالیکه امامزاده های روز به روز ثروتمند تر می شوند و مردم نذورات خود را به امامزاده ها می ریزند.مگر نه این است که خداوند خود می گوید که من از رگ گردن به شما نزدیکترم؟پس این همه واسط های زمینی و آسمانی برای رسیدن به خدا چیست؟ تا کی جهل و نادانی می خواهد وسیله ای برای سوءاستفاده شود؟تا کی می خواهیم در عصر جاهلیت باقی بمانیم و زمین و آسمان را مقصر بدبختی های خود بدانیم؟این بت پرستی هست یا خدا پرستی ؟تا کی برای رسیدن به خدا به هر واسطی می خواهیم متوسل بشیم ؟در گرفتاریها به همه متوسل میشویم جز خدا. معنای شرک چیست؟مگر نه این است که برای خدا همتایی بیاوری و قدرتی را همتای قدرتش تصور کنید شرک است؟این همه مشرک خداپرست

۱۳۸۹ تیر ۴, جمعه

نامه شیوا نظر آهاری به پدرش:پدر تو یادم دادی نشکنم

شیوا نظر آهاری سال گذشته، روز پدر را در بند 209 اوین زندانی بود و توانست با مداد و کاغذی که بازجو در اختیارش گذاشته بود نامه‌ای خطاب به پدرش بنویسد. وقتی چند ماه بعد به طور موقت از زندان آزاد شد، این نامه را که از زندان با خودش بیرون آورده بود، به پدرش داد. این نامه به مناسبت فرا رسیدن روز پدر و در شرایطی منتشر می‌شود وی باز هم در بازداشت به سر می‌برد
متن کامل این نامه
روز مادر که نبودم تا دستان مادرم را بوسه زنم و اینک در روز تو هم نیستم پدر.

یک روز در تمام طول سال برای تو پدر!... گریه کن! اشکهای‌ات تمام غم‌های این روزگار را با خود خواهد برد! گریه کن بی‌قرارم باش....بگذار گریه هایت در حجم تنهایی های من فرو بریزد و غوطه ور کند در میان تمام جرم های ناکرده ام.

گریه کن پدر! دردها را بیرون بریز حق داری. آخر چند ماه است که می دانی من نخوابیده ام در اتاق کناری.

چند ماه است که بی خبری از سرنوشت دردانه دخترت حالا نوبت توست و من نیستم دوباره... اما بگذار بگویم پدر در میان تمام این مقاومت ها هنوز دستهایم دستهای تو را کم دارد.هنوز شانه هایم شانه هایت را می خواهد پدر.هرچند که بزرگ شده باشم هرچند حالا در زندانی به نام اوین مشق مقاومت کنم.هرچند محکم شده باشم اما هنوز هم وقتی نیستی شانه هایم انگار چیزی کم دارد.

پدر هنوز وقتی از خیابان رد می شوم دستهایم دستهای تو را طلب می کند تا نکند که ناگهان ماشینی برزمین‌ام زند.

تو نیستی پدر تا تکیه کنم برتو! تو نیستی تا دستم را بگیری و من دستم را هر روز صبح به دیوار می گریم و به اراده ام تکیه می زنم .
تو یادم دادی که نشکنم، تو ایستادگی را در حرف ها و قصه هایت برایم معنا کردی. تو گفتی پدر که ظلم رفتنی است و آنچه می ماند حدیث آدم های خوب است.

من نخواستم که اینجا باشم، تو یادم دادی پدر و حالا من هر روز کلامت را مرور می کنم تا نکند اینهمه تنهایی و سکوت از پا درم بیاورد.

گریه کن پدر نه برای من برای سرزمینی که بهترین فرزندانش را روانه زندان می کند اما استوار بمان پدر شانه های من ستبری شانه هایت را می خواهد مبادا کمرت خم شود که آنوقت چیزی ندارم تا بر آن تکیه کنم.استوار بمان پدر.


۱۳۸۹ تیر ۲, چهارشنبه

لزوم جدائی دین از سیاست

از زمان ظور مسیح تا سال 313 میلادی که قسطنطین کسیر امپراطور روم آزادی دین مسیح را اعلام کرد مسیحیان سخت تحت فشار بودند و به جرم گرایش به مسیحیت از سوی مخالفان شکنجه فراوان می دیدند و گرفتار زندانهایی می شدند که دیگر زنده از آن بیرون نمی آمدند و یا خوراک حیوانات خونخوار می شدند.

اما این قوم شکنجه دیده در دوره انکریسون وقتی که کشیشان یعنی همان کسانی که طبق تعلیمات کلیسا باید سرمشق مهربانی بودند به عنوان "تفتیش عقاید" بیرحمانه ترین جنایات را مرتکب می شدند و به نام دین از هیچ گونه آدمکشی و آدم سوزی دریع نمی ورزیدند. این جنایات باعث شد مردم رفته رفته از دین بیزاری جویند و این بیزاری زمینه را برای نشر افکار ضد مذهبی آماده ساخت و مادیگری را در میان غریبان رواج داد.

در سراسر قرون وسطی مکتب اسکولاستیک بر اروپا تسلط داشت که در حقیقت سدی نفود ناپذیر در راه پیشرفت علم و دانش به شمار می رفت. زیرا به موجب اصول این مکتب هیچ دانشمندی حق اظهار نظر نداشت . هرگونه اظهار نظری که با دین مسیحی مغایرت داشت به شدت محکوم می شد. از جمله این دانشمندان وانینی ایتالیایی که زبانش را بریدند و او را زنده زنده سوزاندند و یا گالیله که حرف از نجوم و کروی بودن زمین زد و به سرنوشتی مشابه دچار شد.

تفتیش عقاید طی قرون وسطی در اروپا حکم بزرگترین بلا را داشت و صدمات جبران ناپذیری را بر پیکره اروپا وارد کرد. رخنه تفتیش عقاید در زندگی خصوصی افراد به حدی بود که حتی به اعمال و رفتار و توجه افکار و درونی و قلبی و وجدان مردم تهمت می زد و متهمان را به صرف داشتن چنین عقایدی زنده به گور می کردند. زنده سوزی متهمان طی ممراسم خاصی به نام اوتوداخه انجام می گرفت.

در اسپانیا در فاصله 339 سال 34658 تن زنده به دست دادگاه تفتیش عقاید سوزانده شدند. 288214تن محکوم به اعمال شاقه و کار اجباری و حبس ابد و 200000نفر لباس بنیتورا پوشیده و تا پایان عمر از تمام حقوق بشری محروم می شدند.

جنایات وحشیانه کلیسا در قرون وسطی در اروپا تا جایی دین گریزی را رواج داد که امروز پس از گذشت چندین قرن از آن روزها اروپا دین گریزترین مردم دنیا را دارد.

و امروز وضع از آنچه در قرون وسطای اروپا اتفاق افتاد بهتر نیست. زدن اتهام محاربه و اعدام آنان به دلیل داشتن یک عقیده سخصی اقدام مشابه ای است که چند صدسال پیش در اروپا اتفاق افتاد . روا داشتن گرانترین فشارها بر مردم به نام دین و پوشاندن حجاب اجباری بر زنان و منع کردن آنان از بسیاری از فعالیتها کاریست که به دین گریزی هر چه بیشتر مردم می انجامد . تفتیش عقاید و وارد شدن به حوزه خصوصی مردم در حالی است که اصل بیست و سوم قانون اساسی تاکید کرده است که : تفتیش عقاید ممنوع است و هیچ کس را نمی توان به صرف داشتن عقایدی مورد تعرض و مواخذه قرار داد.

۱۳۸۹ خرداد ۳۰, یکشنبه

باز باران بی ترانه


باز باران ,با تمام بی کسی های شبانه
می خورد بر مرد تنها ,می چکد بر فرش خانه
باز می اید صدای چک چک غم...باز ماتم
من به پشت شیشه ی تنهایی افتاده
نمی دانم...نمی فهمم
کجای قطره های بی کسی زیباست؟؟؟؟
نمی فهمم, چرا مردم نمی فهمند
که ان کودک که زیر ضربه شلاق باران سخت می لرزد
کجای ذلتش زیباست؟؟؟
نمی فهمم..کجای اشک یک بابا
که سقفی از گل و اهن به زور چکمه ی باران
به روی همسر و پروانه های مرده اش ارام باریده
کجایش بوی عشق وعاشقی دارد؟؟؟
نمی دانم..نمی دانم چرا مردم نمی دانند
که باران, عشق تنها نیست
صدای ممتدش در امتداد رنج این دلهاست
کجای مرگ ما زیباست...نمی فهمم!!!!؟
یاد ارم, روز باران را
یاد ارم مادرم در کنج باران مرد
کودکی ده ساله بودم
می دویدم زیر باران..از برای نان
مادرم افتاد
مادرم در کوچه های پست شهر ارام جان می داد
فقط من بودم و باران و گل های خیابان بود
نمی دانم
کجای این لجن زیباست؟؟؟؟
بشنو از من, کودک من
پیش چشمم, مرد فردا
که باران هست زیبا از برای مردم زیبای بالادست
و ان باران که عشق دارد ...فقط جاریست برای عاشقان مست
و باران من و تو درد و غم دارد
خدا هم خوب می داند که
این عدل زمینی ,عدل کم دارد

رفسنجانی:بی بی سی حرفه ای عمل می کند



بخشی از مصاحبه رفسنجانی با ماهنامه مدیریت
از بی‌بی‌سی چه تحلیلی دارید؟
بی‌بی‌سی در واقع برای نیل به اهدافی كه دارد، حرفه‌ای عمل می‌کند.
در مورد شبکه بی‌بی‌سی فارسی صحبت می‌کنید؟
هم عربی و هم فارسی. اینها حرفه‌ای عمل می‌کنند. خبرنگاران و گوینده‌های ورزیده‌ای دارند و از لحاظ جامعه‌شناسی و روابط عمومی مطلعند. در خیلی از جاها خبرنگار دارند و با سیاستی که خودشان دارند، خبرها را انتخاب می‌کنند و به خورد مردم می‌دهند، یعنی از لحن و شیوه‌هایی که تجربه شده استفاده می‌کنند. حرف‌ها را فشرده می‌زنند و سعی میكنند موذیانه اهداف خود را القا كنند.
در زمان انقلاب، آن موقع آنها طرفدار شاه بودند، اما خبرهایی که بی‌بی‌سی می‌داد به ضرر رژیم شاه بود و خیلی وقت‌ها این اخبار به درد ما می‌خورد. در همه دنیا هم همین کار را می‌کند. این سیاستی است که مستمع جذب می‌کند و دولت‌ها گوش می‌دهند، برای اینکه بببینند چه دارد می‌گوید و چقدر به نفعشان می‌گوید و چطور می‌توانند جلویش را بگیرند. مردمی هم که مخالفند، گوش می‌دهند. آنها افکار و سیاست‌های خودشان را هم در اخبار می‌آورند و سیاست‌های خودشان را مخلوط اخبار می‌کنند...
راه مبارزه با این پدیده كه سابقه‌ای طولانی هم در گذشته دارد، امروزه یك علم است كه باید آن را داشته باشیم و به جوانان خود تعلیم بدهیم... باید اولاً واقعیت محیط و مخاطب را بشناسیم. ثانیاً حرف‌هایی که مخاطب را فراری بدهد، نگوییم و حرف‌هایی بزنیم که وجدان طرف را قانع کند. البته اگر کسی خودش عقیده‌ای دارد، حرف‌های خودش را هم در آن قالب می‌تواند در بیاورد. ما توقع نداریم بی‌بی‌سی بیاید سیاست کشور خودش را فراموش کند. سیاست آن کشور را در هر برنامه‌ای می‌بینید، حتی سیاست استعماری‌اش را. با شیوه‌ای حرف‌های خود را در مغز مردم جا می‌کند. ما باید با دانش روانشناسی، جامعه‌شناسی و پیش‌بینی آینده آشنا باشیم. الان خیلی چیزها در اطلاع‌رسانی شرط است.

سالروز 30خرداد و شهدای جنبش گرامی باد


خانواده شهدای جنبش درخواست کردند که به مناسبت این روز هر ایرانی یک شمع روشن کند.هزاران شمع نثارتان باد.
اسامی شهدای 30حرداد:

ندا آقا سلطان، مسعود هاشم زاده، بهزاد مهاجر، اشکان سهرابی، سجاد سبز علی پور، علی فتحعلیان، مریم سودبر، سیدرضا طباطبایی، ایمان هاشمی، محسن حدادی، واحد اکبری، ابوالفضل عبدالهی، سالارطهماسبی، فرزاد جشنی، نادرناصری، سعیدعباسی فر گلچینی، حامد بشارتی، مریم مهرآذین، میلاد یزدان پناه، تینا سودی و بابک سپهر

۱۳۸۹ خرداد ۲۸, جمعه

به جای پاک کردن صورت مسئله آن را حل کنید.

در روزگاری پادشاهی به وزیرش دستور داد تا تمام فاحشه خانه ها را در شهر ببندد چرا که گمان میکرد وجود آنها وجهه امپراطوری اش را خراب کرده. اما وزیر مخالفت کرد و این اقدام را مضر دانست و گفت من با دلیل برایتان ثابت می کنم که این اقدام چه فجایعی را به بار می آورد.
روزها گذشت و وزیر ترتیب یک مهمانی باشکوه را داد و همه را دعوت کرد. و در آن مهمانی انواع غذاهای رنگارنگ برای پذیرائی مهیا بود. اما دستور داد تا جلوی دستشوئی ها را تیغه بکشند. مهمانی به بهترین وجه برگزار شد و همه خوردند و نوشیدند و رقصیدند. تا انتهای شب شد و همه واجب الدستشوئی شدند. (این بی ادبی را ببخشید) . اما با مرجعه به هر دستشوئی با درب بسته مواجه شدند. از آنجا که تحملشان به سر آمد هر کس جائی را پیدا کرد تا خود را تخلیه کند و به این ترتیب بود که کثافت همه جای قصر را فرا گرفت. پادشاه زمانی که قصر را بدین گونه دید فریادی کشد و گفت این چه وضعیست؟ وزیر خنده ای کرد و گفت: این قصه همان فاحشه خانه هاست. آنها برای جامعه حکم دستشوئی را دارند که اگر جلوی آن گرفته شود فساد و کثافت همه جا را فرا خواهد گرفت.

جوان دارای انرژی هست که اگر در راه درست مصرف نشود و سرکوب شود فجایع وحشتناکی را به بار می آورد. تاریخ ثابت کرده که فشار و زور همیشه نتیجه معکوس به بار می آورد.
در دانشگاه به جای رسیدگی به وضعیت دانشگاه و سطح علمی و مشکلات دانشجویان و جوانان فقط به متر کردن مانتوها و پاچه شلوار آنان فکر می کنند. منشا این نا امنی ها و بی هنجاری ها در حجاب نیست.
خانه از پای بست ویران است
خواجه در حفظ نقش و نگار است.
راه برگرداندن این سیل جدا شده از اسلام این نیست. به فکر حل مساله باشید . پاک کردن صورت مسئله فقط مشکل را دو چندان می کند.

۱۳۸۹ خرداد ۲۴, دوشنبه

به نام انسانیت قران ها لگدمال می شود

و امروز قران ها از سر نیزه بر زیر پاها آمده. کار از جنگ با علی گذشته. امروز جنگ با خدا مطرح هست. آنانی که حرمت خانه خدا را نمی شناسند،آنانی که سنگ این انقلاب را به سینه می زنند،انهایی که به نام دفاع از آرمانهای انقلاب و خمینی حرمت شکنی می کنند، به حریم خصوصی افراد وارد می شوند،قران ها را پاره و زیر پا لگدمال می کنند. کجا هستند آنانی که مدعی حفاظت از امنیت ملی هستند؟چگونه است با اراذل اوباشی که زنجیر پاره کردند و پاچه هر رهگذری را می گیرند کاری ندارند؟ کجاست آنهایی که سنگ اسلام را به سینه می زنند ؟کجا هستند ببینند با کتاب خدا چه می کنند و بر روی پاره های قران به رقض و پایکوبی می پردازند؟ کجا هستند آنان که روزها به بهانه حرمت شکنی خمینی راهپیمایی می کنند ببینند پس از حرمت شکنی فرزندش امروز عکسهای پاره پاره اش را زیر پا له می کنند؟
به نام کدامین اسلام ؟به نام کدامین دین؟به نام کدامین قانون اینگونه انسانها را بی حرمت کرده و به خصوصی ترین حریم آنها یورش می برید و با زندگی مردم این کار را می کنید؟

گویی بار دیگر شعبون بی مخ از قبر درآمده و دار و دسته اش را به راه انداخته. با بی شرمی تمام به حریم شخصی افراد حمله می کنند و همچون دار و دسته چنگیز خان مغول همه چیز را ویران و به یغما می برند. و نام آن را دفاع از آرمان های انقلاب می گذارند. انقلابی که این است نبودنش بهتر است.

دیگر کار از نظام گذشته و شما مشکلتان با خداست و به جنگ با خدا برخاسته اید و ما بنا بر حکم خدا وظیفه جهاد برگردن داریم. و بی حرمتی به کتاب خدا را برنمی تابیم و با آن به مبارزه بر می خیزیم. محارب آنانی هستند که به خاطر قدرت با خدا هم به مبارزه بر می خیزند نه آنهایی که به دفاع از انسانهای بیگناه بر می خیزند. با این محارب ها چه برخوردی باید شود؟چرا همه مهر سکوت بر لب زده اند و مراجع در انزوا؟ آقای نوری همدانی در اسلام حکم لگدمال کردن قرآن چیست؟

۱۳۸۹ خرداد ۲۳, یکشنبه

ویزگیهای آخرین مرحله عمر دولتها(ابن خلدون)

ابن خلدون فیلسوف مسلمان قرن هشتم هجری قمری است. وی در زمان خود از پیدایش دولتها و قدرت و انحطاط آنان سخن گفته. من خود به شخصه با عقاید وی موافق نیستم چون وی را یک مستبد دینی میدانم که معتقد به رخنه اسلام به هر وسیله است. اما نکاتی قابل توجه در نظریه وی وجود دارد که جالب توجه است.
ابن خلدون عمر دولت را به پنج مرحله تقسیم می کند. که مرحله پنجم و نهایی آن سقوط و انحطاط دولت است. ویژگیهای این مرحله عبارتنداز:
یک ) اسراف و تبذیر ، دو) شهوت رانی ، سه ) برگزیدن افراد بی لیاقت در امور ، چهار) رو به تباهی رفتن سپاه ، پنج ) نپرداختن حقوق و سرکشی افراد ، شش)بدی و تندی به بزرگان ، هفت) کینه مردم نسبت به او ، هشت) انقراض
و این روالی است که تمام دولتها پشت سر گذاشتند و تا به امروز ادامه دارد.

۱۳۸۹ خرداد ۲۱, جمعه

مادر ندا:سنگ قبر دخترم را بارها شکستند


مصاحبه مادر ندا با سایت روز: آن چشم های باز ندا مرا دیوانه کرد. وقتی کسی می میرد چشم هایش بسته می شود اما چشم های ندای من باز ماند و من مطمئن ام که تا به هدف و خواسته اش نرسد بسته نمی شود.
ندا دنبال آزادی بود. او به عنوان یک زن، دنبال آزادی های اجتماعی و زندگی انسانی بود. همیشه می گفت: "زن و مرد هیچ تفاوتی با هم ندارند برابر هستند اما چرا در ایران حقوق زن و مرد یکی نیست.
جو قبل از انتخابات، جو بسیار قشنگی بود. هر گز به عمرم چنین شور و حالی ندیده بودم. با اینکه در راهپیمایی های انقلاب 57 هم همیشه من و خانواده ام حضور داشتیم اما هرگز چنین چیزی ندیده بودیم و به هیچ عنوان تصور چنین اتفاقاتی را نمی کردیم. در راهپیمایی های 57 خانواده من در شمال و ما هم در شهر ری همیشه در صف اول بودیم، اما دریغ از یک خراش کوچک. هیچ جای دنیا هم یک زن را مستقیم با تیر نمی زنند. از هلال احمر یک گروهی آمده بودند برای همدردی که من به خانه راهشان ندادم و گفتم که در هیچ جای دنیا چنین کاری نمی کنند حداقل به زانو می زنند؛ قلب و سینه را نشانه نمی گیرند.
شکایت کردم؛ می خواهم قاتل ندا را معرفی کنند تا توی چشم هایش نگاه کنم و بپرسم چرا زدی؟ چه جوری زدی؟ چه حسی داری و چی نصیبت شد؟اما شکایتم به هیچ نتیجه ای نرسیده و هیچ جوابی نمی دهند.یک بار آقای شهریاری، قاضی دادسرای جنایی به من گفت که برخی خانواده ها دیه گرفته اند. گفتم من دیه نمی خواهم. گفت دیه از بیت المال است و من هم گفتم که من حرام می دانم و اجازه نمی دهم یک ریال از این دیه به خانه ام بیاید.اما یک مساله را باید توضیح بدهم. سعی می کنند وانمود کنند ما دیه گرفته ایم یا سایر خانواده ها دیه گرفته اند. در حالیکه این دروغ است. غیر از یک خانواده، نه ما و نه سایر خانواده ها دیه نگرفته ایم و حاضر به چنین کاری هم نیستیم. من تا زنده هستم شکایتم را پی گیری خواهم کرد. هرگز عقب نشینی نمی کنم و هر کجا که لازم باشد می روم. اگر در ایران به نتیجه نرسم میروم سازمان ملل باید بیایند جواب بدهند. یک روز گفتند صهیونیست ها بودند یک روز گفتند منافقان بودند یک روز رفتند جلوی سفارت انگلیس و آرش حجازی را قاتل اعلام کنند.
دو هفته بعد از این قضیه رفتم بیمارستان شریعتی، دنبال لباس های ندا. گفتند اینجا نیست. گفتم مگر چنین چیزی امکان دارد؟ حداقل کتانی خونین و شلوارش را بدهید که در نهایت گفتند لباس های ندا منهدم شده و گویا سوزانده اند... من به شدت منقلب شدم؛ یاد روز اول بیمارستان افتادم و پسر جوانی که شال خونی ندا را با خود برد. من خواهش می کنم از او، هر کسی که هست شال ندای مرا به من بدهد. این شال بوی ندا را می دهد. غیر از فیلم ها و عکس های شهادت ندا، تنها یادگاری بچه ام است. این شال را به من بدهید تا با بوی بچه ام جان تازه ای بگیرم.
سه ماه از شهادت ندا می گذشت که یکی از دوستان تماس گرفته و به خواهر من گفته بود که برخی سنگ قبرها را شکسته اند و مادر ندا فعلا بهشت زهرا نیاید. نگفت سنگ قبر ندا را شکسته اند. من رفتم سرخاک. پر از مامور بود. حالم خوب نبود. دنبال قبر ندا می گشتم. فکر کن سنگ قبر بچه ات را گم کنی. داشتم سکته می کردم. جیغ می زدم قبر ندا کو. یهو خم شدم. بالای سر قبر ندا بودم و دیدم که سنگ قبر ندا را شکسته اند و همه را برده اند. فقط یک شماره 32 مانده بود. جیغ زدم هوار زدم گفتم ندا را کشتید سنگ قبرش را چرا می شکنید. افسر نیروی انتظامی آمد تسلیت گفت و ادامه داد که ما برای برقراری امنیت آمده ایم. گفتم اینقدر بهشت زهرا بی در و پیکر است که کسی مسولیتی نمی پذیرد؟ گفت که نمی دانیم چه کسی شکسته اما فردا یک سنگ قبر جدید می گذاریم. گذاشتند و آن را هم شکستند. آذر ماه ما سنگ قبر اصلی ندا را گذاشتیم که فقط 12 روز سالم بود. شلیک نکرده بودند اما انگار که با تیشه صورت ندا را تراشیده بودند. باز از پلیس امنیت گفتند سنگ قبر را عوض می کنیم که من مخالفت کردم و گفتم بگذارید همین بماند. عوض نمی کنم.بگذارید هر کاری می خواهند بکنند. سنگ قبر را هم ببرند. ندا در قلب مردم است. من روی سنگ قبر ندا هیچ چیزی ننوشته ام. نه شهید و نه هیچ چیز دیگر و فقط نوشته ام ندا آقا سلطان و همین خود گویای خیلی چیزها است. همین اسم خود خیلی حرفها دارد.
متن کامل این گفتگو را می توانید از اینجا بخوانید


شیوا جان سالروز روئیدنت مبارک


شیوای عزیزم نمیدانم چگونه باید زادروزت را شادباش بگویم وقتی تو در آن سوی میله ها هستی و من در این سو. گر چه فرقی میان من و تو نیست . و هر دو در زندانیم. شیوای عزیزم میدانم که هیچ چیز و هیچ کس نمی تواند جای تو را برای پدر و مادرت پر کند اما بدان ما لحظه ای آنها راتنها نخواهیم گذاشت و نمی گذاریم تا درد دوری تو بر آنها گران آید . میدانم که آرزوی محالیست. اما آرزو می کنم تا تولد سال آینده ات را در کنار هم در ایرانی آزاد جشن بگیریم. پس تا اون روز طاقت بیار خواهرم.

۱۳۸۹ خرداد ۱۸, سه‌شنبه

علی مطهری:می خواهند در فراکسیون مجلس جز تملق و چاپلوسی چیزی نباشد

علی مطهری گفت: اگر قرار است افرادی مثل ما از فراکسیون اصولگرایان خارج شوند از این فراکسیون چیزی جز تملق و چاپلوسی باقی نمی‌ماند.
علی مطهری در حاشیه‌ی جلسه‌ی علنی امروز مجلس در جمع خبرنگاران پارلمانی گفت: من از هر حکم اینها استقبال می‌کنم و حتی از حکم اخراج استقبال خواهم کرد و فکر می‌کنم پدیده‌ی مبارکی خواهد بود که اصولگرایی را به مسیر اصلی خود برمی‌گرداند.

مطهری درخصوص حضورش در هیات داوری فراکسیون اصولگرایان عنوان کرد: من گفتم چون شما موضوع را رسانه‌ای کردید و توام با توهین شد، بنده از آمدن به این شورا معذورم. حرف‌های من همان است که در سایت تابناک عصر روز گذشته منتشر شده است.

وی گفت: یک نسخه از این حرف‌ها را به آنها دادم و گفتم اگر قانع نشدید باز آماده هستم در آن شورا حضور پیدا کنم که خبری نشد.

خبرنگاری از مطهری پرسید که این حرف‌ها را به چه کسی ارایه کرده‌اید؟ که وی گفت: به آقای محمدتقی رهبر نماینده‌ی اصفهان دادم؛ چرا که او را در بین آنها انسانی عالم، باتقوا و باشخصیت می‌دانم.

علی مطهری که پیش از این هتک حرمت خمینی را در سالروز ایشان نسبت به شیخ حسن خمینی را محکوم کرده بود و آن را برنامه ای از پیش تعیین شده دانست که با رهبری بعضی از سران صورت گرفته بود از سوی فراکسیون مجلس تهدید به اخراج شد.

حرف حق تلخ است و هیچ را تاب شنیدن آن نیست . با گفتن حقیقت خودی ها نیز به جرگه ناخودی ها می پیوندند.

۱۳۸۹ خرداد ۱۴, جمعه

حرمت شکنان خمینی

آنان که پاره کردن عکس خمینی را حرمت شکنی امام می دانند و به این بهانه روزها راهپیمایی راه می اندازند و ادعا دارند که به امام بی احترامی شده است امروز در مرقد امام آن را بی حرمت می کنند و آنان که خود را از عاشقان امام می دانند امروز فرزندش را چنین بی حرمت می کنند و حرمت خاکش و میراثش که فرزندانش هستند را نگه نمی دارند.

چرا!فقط به این دلیل که او حق را می بیند و با باطل به مخالفت می پردازد؟مگر این راه پدرش نبود؟ مگر نه اینکه خمینی هم به خاطر ظلم شاه به پا خواست ؟ پس چگونه است که امروز به خاطر ادامه دادن راه او توسط فرزندش چنین حرمت شکنی می کنند؟ چگونه است که شما امروز میراث دار امام شدید و فرزندانش از دشمنانش؟

همانگونه که شیخ حسن گفت:هنوز 20 سال از رحلت امام نگذشته. چگونه است که امروز اینگونه همه چیز را زیر پا گذاشته و به اسم عزاداری حرمت شکنی می کنند.

و امروز خانواده امام مظلومانه آماج بدترین رفتارها هستند،اما آنها از پدرشان یاد گرفتند که در مقابل ظلم بایستند و سکوت نکنند.

حرمت شکنان امام به راستی آنانی هستند که امروز حرمت فرزندش را شکستند، نه آنانی که عکس امام را پاره کردند.

۱۳۸۹ خرداد ۱۲, چهارشنبه

دیکشنری شیرازی

Am I right=مي نه؟
Yes=ها والوو
No =نه كاكو
Really!! =نه آمو؟؟
Oh my Godl =يا ابالفضل
Why? =بري چي چي؟
bye=كاري باري؟
leave me alone= آم برو او ورو بیزو باد بیاد
u made me confused= آم کله پرک گرفتم
wow= ووی آمووو
come here =بی اینجو
Take it easy= عامو ولش كن،حوصله داري شمو هم ماشاللو
so cute =جونم مرگ نشي
that's true= همی‌ نه‌
I took my shoes and scapped=ارسیو زدم زیر چلم گوروختم
Hard=قايم
Tape=نيوار
Slow down!=حالو چه خبره؟
You are disgusting=جيگري بشي
Sunshine=آفتوو
Great=باريكلوو
Excuse=بونه
Dear=گمپ گلم
when someone eats too much=عام بپوكي
wait=صبرم بده،امونم بده
good quality=خوبوو
lizard=كلپوك
washing yourself before praying=دست نماز
a square shape device that you can pray on it=جنماز
Are you ok?=باكيت نیست
منبع:چیز میز

وزیر علوم : اگر كسي در مسير خواسته‌هاي راهپيمايان 9 دي نباشد، در دانشگاه جایی ندارد

جرس: وزير علوم، تحقیقات و فناوری همزمان با سومین سفر هیات دولت به استان ایلام خطاب به دانشگاهیان گفت: اگر فردي در مسير خواست ملت ايران در راهپيمايي‌هاي بزرگ 9 دي و 22 بهمن 88 حركت نكند، بدون ترديد جايي در دانشگاه ندارد.

به گزارش ايلنا، كامران دانشجو در جمع رؤساي دانشكده‌ها و اساتيد دانشگاه ايلام به تشريح اهميت جايگاه دانشگاه در كشور پرداخت و اظهار داشت: دانشگاه محل تربيت و تعليم نسل آينده كشور است و حداقل 90 تا 95 درصد كادر مديريتي آينده كشور در همين دانشگاه‌ها تربيت مي‌شوند.

وي افزود : دانشگاه تنها متعلق به ما و اعضاي هيات علمي نيست، بنابراين بايد فعاليت دانشگاه‌ها در مسير خواسته‌هاي همان 70 ميليون ايراني باشد كه مسير خود را در 9 دي و 22 بهمن نشان دادند.

دانشجو همچنین گفت: عده‌اي مي‌خواستند كاري كنند كه حاكميت نقشي در دانشگاه نداشته باشد اما مردم در 9 دي و 22 بهمن اعلام كردند كه در دانشگاهي كه بايد براي نظام كادرسازي كند، نبايد از مسير مورد نظر مردم خارج شود و دانشگاه بايد در آن اعمال حاكميت كند چرا که اعمال حاكميت در دانشگاه سبب مي‌شود تا دانشگاه در مسير جمهوري اسلامي،‌ اخلاقي ديني و اسلامي و خواسته‌هاي مردم قرار بگيرد.

وی با تاكيد بر اينكه هيچ نظامي با جهان‌بيني توحيدي نمي‌تواند دانشگاه و دانشگاهياني بدون اين جهان‌بيني داشته باشد، خاطرنشان كرد: حاصل حاكميت جهان‌بيني توحيدي، پويايي دانشگاه خواهد بود و ‌هر فردي كه دانشگاه را به سمت يك جناح يا يك فرد از يك جناح يا يك حزب سياسي سوق دهد بداند كه خواسته يا ناخواسته و غافل يا جاهل خيانت مي‌كند.
دانشجو با تاكيد بر اينكه دانشگاه محل بازي‌هاي سياسي نيست، افزود: دانشگاه محل علم و ايمان است و فعاليت‌هاي فرهنگي، سياسي و اجتماعي نيز بايد در آن جاري باشد اما شأن دانشگاه تبديل شدن به پياده نظام افراد خاص نيست بلكه خدمتگزاري به مردم است.

وزير علوم با بيان اينكه در هر فعاليت علمي، فرهنگي و سياسي و اجتماعي بايد مرز بين خود و دشمن را شفاف كنيم، گفت: اگر اين شفافيت در دانشگاه ايجاد شود، دشمن نمي‌تواند طمع كند و به همين دليل بايد بدانيم اگر روزي دشمن براي انجام كاري ما را تشويق كرد حتما به خطا رفته‌ايم.

دانشجو در خصوص حوادث پس از انتخابات رياست جمهوري يادآور شد: در فتنه اخير دانشگاهيان همانند دوران دفاع مقدس كه دشمن در كشور طمع كرده بود، يك بار ديگر علي رغم برخي اختلاف نظرات، ولايتمداري خود را اثبات كرده و در دهان دشمن و فتنه زدند.
وي گفت: در حوزه دانشگاه اسلامي، پوشش يكي از مظاهر خواهد بود، هر كسي كه حجاب اسلامي مورد نظر ما را نداشته باشد، يكي از لايه‌هاي پنهان فتنه نیست، بلکه برخي اطلاعات كاملي در خصوص فوايد پوشش اسلامي ندارد كه بايد آنها را مطلع كرد.
دانشجو با بيان اينكه دانشگاه محل فعاليت علمي است، يادآور شد: در حوادث بعد از انتخابات برخي در دام دشمن افتادند كه حساب آنها از دانشگاهياني كه مورد اعتماد مردم هستند،‌جدا است، دانشگاهيان هرگز اجازه نمي‌دهند كه دشمن يك بار ديگر به كشور طمع كند و خود در مقابل دشمنان مي ايستند.
گفتنی است پیش از این نیز وزیر علوم اعلام کرده بود که برای استخدام اعضای هیات علمی و بورسیه کردن دانشجویان، دو شرط اعتقاد به نظام اسلامی و ولایت فقیه التزام عملی دارد.

در دوران وزارت وی، اساتید بسیاری اخراج و یا بازنشسته اجباری شدند و دانشجویان بی‌شماری به واسطه اخراج و یا تعلیق از حق تحصیل محروم ماندند.


مادرم!زیباترین واژه هستی روزت مبارک


تاج از فرق فلک برداشتن ،

جاودان آن تاج بر سرداشتن :

در بهشت آرزو ره یافتن،

هر نفس شهدی به ساغر داشتن،

روز در انواع نعمت ها و ناز،

شب بتی چون ماه در بر داشتن ،

صبح از بام جهان چون آفتاب ،

روی گیتی را منور داشتن ،

شامگه چون ماه رویا آفرین،

ناز بر افلاک اختر داشتن،

چون صبا در مزرع سبز فلک،

بال در بال کبوتر داشتن،

حشمت و جاه سلیمانی یافتن،

شوکت و فر سکندر داشتن ،

تا ابد در اوج قدرت زیستن،

ملک هستی را مسخر داشتن،

برتو ارزانی که ما را خوش تر است :

لذت یک لحظه "مادر" داشتن

برای شیوای عزیزم که قلب کوچکش به وسعت دریاست


عزیزم دیدم آن روزی که خود را به هر دری می زدی تا برای کسی کاری انجام دهی. یادم هست آن روزی که با بغض از فرزندان امید عباسقلی حرف میزدی. یادم نمیرود که سنگ صبور مادرانی بودی که فرزندانشان در زندان یودند. فراموش نمی کنم آن لحظه ای که من و رضا در آن سوی میله ها جز تو امیدی نداشتیم و تو هر کاری کردی تا فریاد ما خاموش نشود. هنوز صدای فریادت در گوشم است آن لحظه ای که پس از آزادی از پشت گوشی سردادی. شیوای عزیزم شرمسارم که امروز تویی که سنگ صبور همه بودی امروز خود اسیر میله های سرد آهنین زندان است.

اما هیچ کس به درستی نمیداند به کدامین گناه امروز اینچنین در حصار زندان اسیر شدی. انسانیت ،این گناه توست . آری این جرم دختری هست که نتوانست غم کودکان غمدیده را ببیند و بگوید نمی بیند. این گناه دختریست که ناله های مادران چشم انتظار را شنید اما نتوانست بگوید نمی شنود. و این است گناه شیوا.

پس اگر این گناه هست آری من هم شیوا هستم و به جرم شیوا بودن می خواهم دربند باشم.

۱۳۸۹ خرداد ۱۱, سه‌شنبه

نامه مادر شیوا نظرآهاری:مرا دربند کنید و فرزندم را ازاد


دخترم،گویی رسم دنیا بر این شده که انسانها را به جرم آزادی خواهی و انسان دوستی در بند می کنند و تو نیز به این جرم بیش از 6 ماه است که در زندان به سر می بری و من به عنوان مادر به وجود نازنینت افتخار می کنم،چون همیشه جزءبهترین ها بودی و هستی ..........
دخترم زمانی که برای گرفتن مدرکت به دانشگاه مراجعه کردم تمامی مسئولین به من برای داشتن دختر بردباری همچون تو تبریک گفتن و دعا کردن که هیچ کس به جرم انسان دوستی و عدالت خواهی دربند نباشد ..........
و حال من با صدای بلند از صمیم قلب فریاد میزنم که شیوا در دامن من پرورش یافته و اگر قرار باشد کسی در زندان به سر ببرد من هستم نه شیوا
پس مرا دربند کنید و فرزندم را آزاد.......
مادرت
شهرزاد کریمان
8/3/89

یه روز خوب میاد

یه روز خوب میاد
که ما هم رو نکشیم
به هم نگاه بد نکنیم
با هم دوست باشیم و
دست بندازیم روی شونه‌های هم، آها
مثل بچگیا توو دبستان
هیچ کدوممون هم نیستیم بی کار
در حال ساخت و ساز ایران
واسه اینکه خسته نشی، این بار
من خشت می‌زارم، تو سیمان
بعد این همه بارون خون
بالاخره پیداش می‌شه رنگین کمون
دیگه از سنگ ابر نمی‌شه آسمون
به سرخی لاله نمی‌شه آب جوب
موذن اذان بگو
خدا بزرگه بلا به دور
مامان امشب واسمون دعا بخون!
******
تا جایی که یادمه این خاک همیشه ندا می داد
یه روز خوب میاد که هرج و مرج نیست
و توی شلوغیا به جا فحش
به هم شیرنی می دیم و زولبیا،،، بامیه!

همه شنگولیمو همه چی عالیه
فقط جای رفیق هامون که نیستن خالیه
خون می مونه توی رگ و آشنا! (چسبیده به مصراع بعد)
نمی شه به آسمون و آسفالت
دیگه فوواره نمی‌کنه، لخته نمی‌شه!
هیچ مادری سر خاک بچه نمی‌ره
خونه پناهگاه نیست و
بیرون جنگ!
وای از تو، مثل بم ویرونم
یا اصلا مثل هیروشیما بعد بمب! نمی دونم!
دارم آتیش می گیرم و این رو می خونم!
پیش خودت شاید فکر کنی دیوونم!
ولی یه روز خوب میاد، این رو می دونم!!
******
راستی، وقتی یه روز خوب میاد
شاید از ما چیزی نمونه جز خوبی‌ها
نا امن و خراب نیست، همه چیز امن و امان
کرم‌ها هم قلقلکمون می‌دن و می‌شیم شادروان!!
آسمون به! چه قشنگه!
کنار قبر، سبزه! چمنه!
هیچ مغزی نمی‌خواد، در بره!
فقط اگر صبر داشته باشی، حله!
دست اجنبی کوتاست از خاک!
نگو، اووو، کو تا فردا!
اگر نبودم، می‌خوام یه قول بدی بهم!
که هر سربازی دیدی، گل بدی بهش!
دیگه هیچ مرغی پشت میله نیست!
هیچ زن آزاده‌ای، بیوه نیست!
دخترم بابات داره میاد خونه، آره.
برو برای شام میز بچین
******
دانلود فایل ام پی تری

من اعتراف می کنم

من اعتراف می‌کنم به قتل، حمل اسلحه
به ارتباط اجنبی، به سازش و مسامحه
من اعتراف می‌کنم به ننگ سرسپردگی
به اغتشاش و مفسده، به شرب خمر و هرزگی
من اعتراف می‌کنم به انقلاب مخملی
به کودتای موسوی علیه بیت رهبری
من اعتراف می‌کنم که خاتمی منافق است
و شیخ هم طبیعتا خرابکار و فاسق است
و اعتراف می‌کنم به صاف بودن زمین
به روز بودن شب و یسار بودن یمین
من اعتراف می‌کنم که جان‌نثار رهبرم
که قتل این همه جوان نبوده کار رهبرم
من اعتراف می‌کنم که شب سفید بود و من
اگر سیاه دیدمش خطای دید بود و من
من اعتراف می‌کنم که اشتباه کرده‌ام
و عمر خویش بی‌جهت چنین تباه کرده‌ام
من اعتراف می‌کنم تعفن لباس من
زکار خویش بوده من خودم خراب کرده‌ام
فقط مرا تمیز کن، مجال یک وضو بده
من اعتراف می‌کنم هوای ‌آب کرده‌ام
من اعتراف می‌کنم نه بطری و نه کابل بود
نه سقف بود و پنکه و نه پیچش طناب بود
من اعتراف می‌کنم که قرص‌ها توهم است
و فرد خائنی چو من نه لایق ترحم است
من اعتراف می‌کنم فقط کمی امان بده
به دوستان گشنه‌ام فقط یه لقمه نان بده
من اعتراف می‌کنم تو رو خدا فقط بزن
چه کار کرده مادرم؟ چه کار کرده پیرزن
من اعتراف می‌کنم فقط نگو به دخترم
در این یکی دوماه من چه آمدست بر سرم

دانلود این ترانه فرمت ام پی تری

جمعه خردادی من سبز بود

جمعه خردادی من سبز بود
رای من سبز و دلم سبز و نگاهم سبز بود
سبز در دستم نوشتم من که می‌خواهم تو را ایران من
من هنوزم عاشقم، عشقم تویی ای جان و تن
حرف دل را درون صندوقی انداختم
در درون ذهن و دل ایران خود را ساختم
ناگهان آن جمعه خردادی‌ام تاریک شد
دست طرار و کجی بر صندوقم نزدیک شد
حرف سبزم را نخواند و سوخت امیال مرا
دست او تابوت کرد جعبه آمال مرا

چوب و چماق و گلوله جواب اطمینان سبز من نبود
کاش می‌دانستم از اول که میزان رای من نبود

اگر خارم اگر خاشاک
مکن کاری بسوزانم
تن خشک وجودم را

که چون شعله زنم آتش
همان دستی که خشکانید
تمام سبزی من را

رای من کو، رای من را پس بده
سبز من سرخ است جوابم را بده
پر ز فریادم رایم پس بده
سبز من سرخ است جوابم را بده

۱۳۸۹ خرداد ۹, یکشنبه

برای تغییر نامه ای منتشر نشده از مجید توکلی

متن حاضر آخرین نوشته مجید توکلی است که با وجود همه محدودیتها و مشکلات از زندان اوین به بیرون راه یافته است. نوشته ای که مجید توکلی روزها و ساعتهای زیادی را دوران زندان خود را (از اسفندماه تا ۲ هفته گذشته) صرف تدوین آن کرده است. وزارت اطلاعات پس از اطلاع از نوشته شدن این متن راهبردی اقدام به انتقال مجید توکلی به سلول انفرادی کرده و حق ملاقات و تماس تلفنی از وی سلب شده است تا ارتباط وی با دنیای خارج از زندان قطع شود.

توکلی به عنوان تنها راه حل برای نجات خود از زیر فشار و شکنجه، دست به اعتصاب غذای خشک زد ا بلکه با به خطر انداختن جان خود -از طریق نخوردن آب و غذا- افکار عمومی را متوجه فشارهای غیرانسانی و وحشیانه یک حکومت غیرمردمی و استبدادی علیه خود کند.

در پی این اعتصاب غذای خشک مقامات امنیتی حکومت به زندانبانان بند ویژه اطلاعات در زندان اوین چراغ سبز نشان داده اند تا در صورت امکان "از شرایط فعلی برای راحت شدن یکباره از دردسرهای" این مبارز خستگی ناپذیر استفاده کنند.

روز گذشته با انتقال مجید از بهداری به بند عمومی وی به اعتصاب غذایش پایان داد

متن کامل این نوشته را از اینجا بخوانید

۱۳۸۹ خرداد ۸, شنبه

مجید توکلی:استقامتم را مدیون این ملت میدانم




امروز زمانی که به دیدار خانواده مجید توکلی رفته بودیم خبر دادند که مجید از بهداری به بند عمومی منتقل شده و این امر شادی همه را برانگیخت. بعد از آن مجید تماس گرفت و قلب مادرش را سرشار از شادی کرد. مجید از همه تشکر کرد و استقامتش را مدیون مردمی میدانست که پشت او هستند.

این خبر که همزمان با حضور ما بود برایم خیلی خوشایند بود. به خصوص وقتی اشک شوق را در چشمان مادرش دیدم.

برادرش می گفت مجید نسبت به جنبش احساس دین می کند و حرفش این است که باید دینش را به مردمی که پشت او ایستادند ادا کند. وی ازپایداری مجید می گوید و حرف مجید که میگفت: امام حسین حاضر بود زیر ثم های اسب یزید له شود اما ظلم را نپذیرد.

برادرش از دلیل انفرادی مجید می گفت روزی که فرزاد را اعدام کردند همه اعتصاب غذا کردند و هیچ کس غذایش را تحویل نگرفته بود و اعلام کرده بودند که هیچ کس حق سکوت و گرفتن ختم ندارد . اما بچه ها به این تهدیدها اهمیت ندادند و شب برای فرزاد مراسم ختم برگزار کرده بودند سران زندان که از این موضوع به خشم آمده بودند چند نفر را به زندان رجایی شهر منتقل می کنند. و نامه مجید درباره اعدام فرزاد بهانه ای می شود برای خشم بیشتر و فشارهای بیشتر و فردای روز تولد مجید ،مجید به انفرادی منتقل می شود.و فشارها سبب می شود که مجید دست به اعتصاب غذا بزند.

مادر مجید از معلق ماندن پرونده مجید می گفت و اینکه پرونده را برای رسیدگی به دادگاه تجدید نظر نمی فرستند.

مادرش از همه تشکر کرد و به مجید گفت :پسرم اگر تو در زندان بودی هزاران مجید اینجا پیش من بودند و مرا تنها نگذاشتند. و مجید گفت اگر من فشارها را تحمل می کنم به خاطر ملتی است که میدانم چشم بر من دوخته اند.