۱۳۸۹ مهر ۱۴, چهارشنبه

از علی برخیز تا سبزها برخیزید‏

در ستایش دفاعیات خواننده علی برخیز؛ حالا نوبت ماست، که برخیزیم
****
درست در همین روزهایی که احمدی نژاد در آمریکا چشم در چشم جهان دروغ می گفت که هیچ کس در ایران به جرم شرکت در راهپیمایی دستگیر نشده است ، آریا آرام نژاد در دادگاه جمهوری اسلامی ایستاد و بی هراس و التماس گفت:
آقای قاضی،

من رئیس جمهور را به رسمیت نمی سناسم ! آیا مسلمان نیستم ؟ بنده در روز عاشورا فریاد الله اکبر سر دادم و به خاطر فریاد زدن نام خدا بزرگ به خود می بالم . قطعا کافر و لا مذهب خواهد بود کسی که مرا به جرم فریاد زدن نام خدا به زندان بیاندازد !
باید روشن شود که نقش قانون اساسی ما چیست ؟ قانون به من اجازه انتقاد می دهد . قانون به من اجازه تجمع بدون حمل سلاح میدهد . قانون به من آزادی بیان و عقیده می دهد و من به بواسطه همین قانون که پدران ما به آن رای داده اند آزادم که نسبت به سرنوشت کشورم و ملتم بی تفاوت نباشم . جالب است که امروز به جای آنکه مدال شجاعت و افتخار بگیرم باید در دادگاه حاضر شوم !

یادتان هست کمپین زندانیان گمنام را در همین صفحه مجازی فیسبوک به راه انداختیم،؟ اعضای کمپین شما بودید که نه آریا را می شناختید و نه صدها زندانی گمنام دیگر را. خوب یادم هست که همان روزها کمی نقد شدیم که چرا نام « گمنام» را برای زندانیانی انتخاب کردیم که برای خانواده هایشان گمنام نیستند. اما نقدها زمین گیرمان نکرد، پخته ترمان کرد تا بگوییم این آزادگان، خوش نام هایی هستند که در زندان، گمنام باقی می مانند.

یادتان هست اولین پیامی که برای کمپین اسرای گمنام از زندان آمد از آن چه کسی بود؟
از آنِ آریا آرام نژاد بود که برای همه اعضای کمپین نوشته بود همدلی تک تک شما من و همسرم را از تنهایی رهاند. او به ما که در جای امن تری نشسته ایم، مقاومت اش در زندان را فخر نفروخت ، با خضوع و خوی ناب مبارزان، آن را مدیون همراهی و همدلی همه کسانی دانست که خود را اعضای کمپین زندانیان گمنام نامیده بودند و صدایش را در دنای مجازی صاحب شدند تا انعکاسش دهند.
حالا آریا آرام نژاد در دادگاه ایستاده است. یک بار دیگر از خود بپرسیم ما کجا ایستاده ایم؟ زندانیان زیادی هنوز در زندان نشسته اند که « گمنام » باقی مانده اند و خانواده های آنها آنقدرها امنیت ندارند که صدای فرزندان در بند خود باشند.

یادتان هست همین جا در فیسبوکی که صدای و سیمای ضرغامی آن را مقر جاسوسان می داند، ما چه همدلانه به یاری خانواده های شانزده زندانی که اعتصاب غذا کردند برخواستیم؟ این همه توانایی ما بود که دور از خانه ایم. آن روز نوشتم که مادر مجید توکلی را تهدید به بازداشت کرده اند تا با رسانه ها مصاحبه نکند و بعد پیشنهاد مشخص این بود که هر یک از ما بشویم خانواده یک زندانی سیاسی. دوستان عزیزی که واقعا احساس مسولیت شان ستودنی است، شب و روز وقت گذاشته اند و کمپین :« خانواده بزرگ زندانیان سیاسی » را راه اندازی کرده اند، حالا که دوستان ما در بند هستند و اعضای خانواده آنها نا امن هستند به گمانم وقت آن رسیده تا هر یک از ما در این کمپین سهم جدی تری بگیرد و تلاش کند به راستی یکی از زندانیان را عضو خانواده خود معرفی کند و از تمام امکانات آزاد رسانه ای خارج از ایران بهره ببرد تا صدای آن زندانی باشد تا روزی که آن زندانی نیز همانند آریا آرام نژاد وقتی آزاد شد، به جمع ما بیاید و بگوید که این همدلی ها بی اثر نیست.

به عنوان مثال نام حميد رضا محمدي را چقدر شنیده اید؟ در 350 او را ماهان صدا می کنند. ماهان شش سال است که بدون حتی یک روز مرخصی در زندان به سر می برد. یازده سال و نیم حکم دارد. یک دهه زندان برای او یعنی همه جوانی اش را در حبس نفس کشیدن.
ماهان در زندان به معرفت و انسانيت شناخته شده است. يكي از اخلاقي ترين بچه هاي 350 ماهان است. او را به دليل ارتباط با انجمن پادشاهي محكوم به چنين حكم سنگيني كرده اند. در حالي كه خودش این اتهام را نپذیرفته است. و دوستانش هم می گویند با كساني كه اديشه اي ناسيوناليستي افراطي دارند، آبش هرگز در يك جو نمي رود و با آنها به شكل منطقي بحث مي كند. ماهان يكي از كساني بود كه در ماجراي اعتصاب غذای زندانیان بند 350 به انفرادي رفت. ماهان براي حمايت از حدود ده نفري كه پيش از او به انفرادي رفته بودند ( بهمن امویی، مجيد توكلي، کیوان صمیمی و..)، خودش را به "صداقت"، رييس زندان اوين، معري كرد و گفت كه من هم با دوستانم به انفرادي مي روم و در انفرادي هم اعتصاب غذا كرد. آن شب صداقت به همراه حدود دویست نفر گارد ضد شورش مسلح به باتوم و گاز اشك آور به 350 رفته بود.
شما با جستجوي نام حميد رضا محمدي به راحتي مي توانيد وبلاگ او که از طریق دوستانش گاه گاهی به روز مي شود را پيدا كنيد. که می گوید حتی دو خط خبر نوشتن چه تاثیری در زندگی ما زندانیان گمنام دارد.

حمید رضا برای مادرش که می گوید پسرم سی و چهارساله بود به زندان رفت و اینک ۴۱ ساله است، هرگز گمنام نیست اما نامش را آیا به اندازه زندانیان سیاسی دیگر می شناسیم؟
اگر یکی از ما در کمپین خانواده بزرگ زندانیان سیاسی با احساس مسولیت بگوید، من خواهر حمید رضا هستم، من برادر حمید رضا هستم، تنها کاری که کرده ایم این است که حداقل او را در اوین تنها نگذاشته ایم و امتداد صدای خانواده ای که در زندانی بزرگتر به نام ایران هستند، شده ایم.

آریا آرام نژاد احساس مسولیت کرد و بنا بر اعتقاد راسخ خود فریاد زد: علی برخیز ، ما هم می توانیم خطاب به خودمان فریاد بزنیم: برخیزیم که برای ریشه کن کردن دغل بازان، خودمان باید کاری بکنیم، هر کس به اندازه توانایی اش که سبز در قاموس من یعنی احساس مسولیت.

پی نوشت مهم:

وب سایت کمپین خانواده بزرگ زندانیان سیاسی به دو زبان فارسی و انگلیسی امروز رونمایی شد در ستایش دفاعیات خواننده «علی برخیز» و به یاد همه زندانیان بی رسانه حالا نوبت ماست که برخیزیم. لطفا در این کمپین عضو شوید که این حاصل زحمت شبانه روزی دوستانی است از جنس خود شما:

http://freemyfamilycampaign.com/persian/

کمپین خانواده بزرگ زندانیان سیاسی در فیسبوک

http://www.facebook.com/FreeMyPoliticalFamilyCampaign?ref=ts

۱۳۸۹ شهریور ۲۱, یکشنبه

شیوا نظر آهاری آزاد شد


بعد از ماهها بهترین خبری هست که شنیدم . شیوا جون آزادیت رو تبریک می گم و امیدوارم تمام زندانیان سیاسی به زودی زود از زندان آزاد شوند.

۱۳۸۹ شهریور ۳, چهارشنبه

شیوا را آزاد کنید

روزهای نگران کننده ای را پشت سر می گذاریم. خانواده و وکیل شیوا نظرآهاری می گویند که او به "محاربه" متهم شده است، اتهامی که مجازاتی سنگین در قوانین ایران دارد.

این روزها حتی دهان باز کردن نیز اتهام محسوب می شود چه برسد به شیوا که دفاع از حقوق بشر برایش راهی استوار بود که سالهاست با احضارهای مکرر و بازداشت های طولانی هزینه ان را نیز پرداخت کرده است.

شیوا اکنون تنها یک نام نیست بلکه راه استواری است که بسیاری را به تحسین وا داشته است.

ما نیز همچنان شیوا می اندیشیم و به راهی که او می رود، گام می گذاریم.

از قوه قضاییه ایران نیز می خواهیم که این دختر آزاده را قربانی اندیشه کسانی نکند که انسانیت و حقوق انسانی برایشان پشیزی ارزش ندارد.

ما انتظار داریم اکنون که قوه قضاییه سه مقام قضایی متخلف در جریان بازداشتگاه کهریزک را برکنار کرده، شیوا را هم که به کین مرتضوی ها گرفتار شده و در زندان مانده است، آزاد کند.

۱۳۸۹ مرداد ۲۵, دوشنبه

تنهایی یک کشور ....تنهایی یک ملت

درختان جنگل ، درعین حال که تک به تک زیبایند و تماشایی ، برای ابراز یک زیبایی جمعی ، خود را در جمع گم می کنند . در تماشای جنگل ، کسی سراغ یکی از هزار نمی رود . یک تک درخت اما فرصت بیشتری برای ابراز زیبایی اش دارد . وبهمان نسبت ، باید اضطراب تنهایی را بجان بخرد .

این روزها ، روزهای تنهایی کشور ماست . ما سی سال فرصت داشته ایم در جهان به این بزرگی ، برای خود دوستانی بیابیم . اما امروز تنهاییم . و برای رفع تنهایی باید بگردیم و از آنسوی دنیا ، امثال هوگوچاوز را به شب نشینی خود فرا بخوانیم .

تنهایی یک کشور ، متاسفانه ، به تنهایی یک ملت ، منجر می شود . رفت و آمدهای ما که باید درست و هوشمندانه و علمی باشد ، به مراوده ای عالمانه و چند سویه با مردم و مراکز حساس جهان منجر نیست . بیش از فعلیت هوشمندی ، اجازه می دهیم در مقیاسی رها ، و با هزینه هایی رهاتر ، عاطفه مردمانمان در سفرهای زیارتی سرگرم باشد .

بسیاری از کشورهای جهان ، به اسم ما که می رسند ، به عقب برمی جهند. نه از ترس . و نه از یک آلرژی تبلیغاتی دستگاههای رسانه ای استکباری . بلکه از مراوده ی با ما آرامشی و امنیتی دریافت نمی کنند . ما تا توانسته ایم برای دیگران زحمت خلق کرده ایم . عربستان سعودی را با راهپیمایی های برائت از مشرکین - که خودمان مشابه کوچک داخلی اش را تحمل نمی کنیم - و انتقال اسلحه به آن کشور ، در گود واهمه انداخته ایم . کشورهای اروپایی را برسم احترام متقابل رنجانده ایم . ژاپنی ها درهای خود را به روی ما بسته اند . چرا که نمی خواهند جوانانشان همچون جوانان ما سری به زیر و مفی آویخته داشته باشند .

ورود آزاد و بدون اخذ ویزای ایرانیان تنها به چند کشور معدود : محدود است . که این محدودیت ها هرگز به فشار و تبلیغات دشمنان مربوط نیست . نام ما در جهان با مخاطره همراه شده است. دیگران ، با ما ، احساس امنیت نمی کنند .

نتیجه این که : ما : تنهاییم . و این تنهایی ، یعنی چرخهای دیگران در چرخش است و ما دور خود می چرخیم .

راز این تنهایی ، عزیزانم ، در چهره عبوس کشورمان است . ما تا توانسته ایم : پرخاش کرده ایم . دیگران نیز دشمن و متجاوز و برانداز دارند اما این دشمنی را سرسفره روزانه مردمانشان نگسترانیده اند . مگر بین ترکیه و یونان اختلاف نبوده و نیست ؟ مگر بین آرژانتین و انگلستان ، بین آذربایجان و ارمنستان ، بین آمریکا و کوبا ، دشمنی نبوده و نیست ؟ هست . اما آنها ، این دشمنی ها را وارد معادلات اجتماعی خود نمی کنند . یک تشکیلاتی برآورده اند به اسم دستگاه سیاست خارجی . و سیاستمداران نابغه و کارآمد خود را برای ابتیاع منافع ملی شان آنجا گمارده اند . درست عکس ما . که آدمهای همیشگی و ناپخته را بکارهایی واداشته ایم که تامین منافع ملی را در لحظه ، و از زبان دیگران تعریف می کنند .

سالها پیش ، قرنها پیش ، ۱۴۰۰ سال پیش ، خدای متعال به پیامبرش فرموده است : تو اگر تندخو و بداخلاق بودی ، مردمان از اطراف تو پراکنده می شدند .

ما این سخن خدای متعال را ندیدیم . و یا به میل خود آن را ترجمه و تفسیر کردیم . آیا برای کشوری که کوهی از آموزه های ناب الهی را پشتوانه خود می داند ، عیب نیست که در جهان ، کشورها او را تحویل نگیرند و مردمانش را به هر مناسبت تحقیر کنند ؟

سیاست خارجی ما ، استقلال ندارد . هیچ کشوری در امضای معاهدات ، استقلال رای نمایندگان ما را به رسمیت نمی شناسد . امروز نمایندگان جهانی ما در فلان محفل جهانی چیزی می گویند و ما فردا در داخل ، یا او را برکنار می کنیم یا سخنش را نقض می کنیم . بلبشو در ثبات سیاسی که می گویند ، یعنی این .

ترش رو و تندخوییم . و این ، همان هشدار خدای متعال به پیامبر خوش اخلاق ماست . که ما مرتب برمنابر از او یاد می کنیم و خود را مبرا از پرهیز آن اصل انسانی و جهانی می دانیم .

این تنهایی ، بساط جهانی ما را بر می چیند . ما را همچون کره شمالی از ریخت می اندازد . بنحوی که برای رفع تنهایی ، حاضر خواهیم شد به روسیه سواری بدهیم ، به چین سواری بدهیم ، تا مارا در این تنهایی دهشتزا ، مددکار باشند . اما آنان مثل ما نیستند . مردان و زنان زیرکی را در سیاست خارجی خود گمارده اند که می دانند منافع ملی یعنی چه . ما به ضرب نفتی که خدادای است و هیچ ربطی به عرضه ما ندارد ، داد می زنیم : ما تنها نیستیم . و حال آنکه باید به یمن معرفتمان ، جهانیان شوق مراوده با مارا می داشته اند

رنگ مرگ


رنگي كنار شب

بي حرف مرده است .

مرغي سياه آمده از راه هاي دور

مي خواند از بلندي بام شب شكست .

سر مست فتح آمده از راه

اين مرغ غم پرست .

در اين شكست رنگ

از هم گسسته رشته هر آهنگ .

تنها صداي مرغك بي باك

گوش سكوت ساده مي آرايد

با گوشواره پژواك .

مرغ سياه آمده از راه هاي دور

بنشسته روي بام بلند شب شكست

چون سنگ، بي تكان .

لغزانده چشم را

بر شكل هاي در هم پندارش .

خوابي شگفت مي دهد آزارش :

گل هاي رنگ سر زده از خاك هاي شب .

در جاده هاي عطر

پاي نسيم مانده ز رفتار

هر دم پي فريبي، اين مرغ غم پرست

نقشي كشد به ياري منقار

بندي گسسته است

خوابي شكسته است

رؤياي سرزمين

افسانه شگفتن گلهاي رنگ را

از ياد برده است .

بي حرف بايد از خم اين ره عبور كرد

رنگي كنار اين شب بي مرز مرده است .

۱۳۸۹ مرداد ۱۰, یکشنبه

یک روز اعتصاب غذا برای همبستگی با دوستان زندانی مان


در همبستگی با زندانیان سیاسی دربند و به دنبال اعتصاب غذای گروهی 16 از زندانیان سیاسی در اعتراض به عدم رسیدگی به وضعیت این زندانیان جمعی از فعالین سیاسی در سراسر دنیا دوشنبه 2اگوست را روزاعتصاب غذا در همبستگی با زندانیان سیاسی اعلام کردند. لذا از همه دوستان خواهشمندیم که در حمایت از عزیزان دربند به این اعتصاب غذا بپیوندند و در جهت نشر هر چه بیشتر این اعلامیه بکوشند.

۱۳۸۹ مرداد ۱, جمعه

دستور العملهای شیرازی برای زندگی بهتر


اصل اول - سعی کنید روزها استراحت کنید تا شبها بهتر بخوابید!
اصل دوم - نزدیک تختخوابتان صندلی بگذارید تا احیانا اگر از خواب بیدار شدید روی آن نشسته و استراحت کنید!
اصل سوم - ایستادن به رفتن و نشستن به ایستادن و خوابیدن به نشستن اولویت دارد!
اصل چهارم - جایی که می توانید بنشینید چه لزومی به ایستادن دارد!
اصل پنجم - کار امروز را به فردا و کار فردا را به پس فردا موکول کنید!
اصل ششم - اگر حس کار کردن به شما دست داد کمی صبر کنید تا این حس از شما بگذرد!
اصل هفتم - از همه دیرتر به پای سفره بروید و از همه زودتر بلند شوید تا زحمت چیدن سفره و جمع کردن آن به گردن شما نیفتد!.
اصل هشتم - برای کار کردن همیشه فرصت هست پس از استراحت غافل نشوید!
اصل نهم - در مهمانی ها همیشه با خود بالش به همراه داشته باشید تا از هر موقعیتی برای استراحت استفاده کنید!
اصل دهم - به خواب نگوئید کار دارم به کار بگوئید خواب دارم!

زندگی بهتر در استراحت بیشتر!