۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۴, جمعه

به فرزندم چه بگویم؟

قاضی فقط می نویسد. و حکم میدهد . برایش مهم نیست که با این حکم چه اتفاقی خواهد افتاد. خرج آن یک جوهر خودکار است. می نویسد اعدام و حال چه فرقی می کند که با نوشتن این یک کلمه کودکی مجبور است تمام عمر خود را بدون داشتن مادر و پدر بزرگ شود. می نویسد ೬ سال زندان و حال چه فرقی می کند با این حکم چه خانواده هایی روزگارشان به سیاهی بگذرد. اصلا مهم نیست. او خانواده اش را دارد و به راحتی زندگانی را میگذراند . مهم نیست که چه کسانی فقط به جرم آزادی جانشان را از دست دهند و یا در بند باشند. مهم نیست که مادران شب تا صبح در فراق فرزندانشان چشمه اشکشان جاری باشد و کودکان در پی پدران و مادرانشان نالان.
و امروز قرعه به نام ما افتاد تا هلیای چهار ساله من نیز با معنای نداشتن پدر آشنا شود. اینبار قاضی برای پدرش نوشت هشت ماه زندان . به جرم گفنن حقیقت. حقیقتی که بر آنها گران آمد و تاب و تحمل شنیدنش را نداشتند.
محمد رضا نسب عبدالهی روزنامه نگاری که به دلیل کشف چهار صندوق قبلا از سوی دادگاه عمومی شیراز نبرئه شده بود اینبار به همان جرم به اتهام نشر اکاذیب از سوی دادگاه انقلاب شیراز به هشت ماه حبس تعزیری محکوم شد.
و این اولین بار نیست که باید رنج دوری همسرم را تحمل کنم .پنج سال پیش که به شش ماه حبس محکوم شد برایم سخت بود اما نه به سختی امروز . چون اون روزها با هم درد زندان رو می کشیدیم و هلیا در وجودم بود اما اینبار نمیدانم با فرزندم چه کنم و برای او چه بهانه ای بیاورم . او که شدید دلبسته پدر هست با دوری پدر چه کند.

۲ نظر:

فرهاد گفت...

دل قوی دار خواهر خوبم و بدان که فردای رهایی، همین دختر زیبا به پدرش بخاطر ایثار و ثابت قدمی در راه حق و به مادرش بخاطر صبر و استقامت در مسیر حقیقت افتخار خواهد کرد. روزی خواهد رسید که ابرهای سیاه ظلمت و استبداد پس زده خواهند شد و نور رهایی و آزادی بر همۀ ما خواهد تابید. زنده باد حق و حق طلبی، پاینده باد آزادی

ناشناس گفت...

شما مطئنا حرف برای گفتن زیاد دارید اما آنکسی هیچ جوابی برای فرزندش ندارد که پدر این دختر را به جرم فاشگویی و گفتن حقیقت به زندان می افکند. شرمندگی و سیه رویی ابدی برای افرادی که خودشان را ارزان به دو روز دنیا فروخته اند