۱۳۸۹ مرداد ۱, جمعه

دستور العملهای شیرازی برای زندگی بهتر


اصل اول - سعی کنید روزها استراحت کنید تا شبها بهتر بخوابید!
اصل دوم - نزدیک تختخوابتان صندلی بگذارید تا احیانا اگر از خواب بیدار شدید روی آن نشسته و استراحت کنید!
اصل سوم - ایستادن به رفتن و نشستن به ایستادن و خوابیدن به نشستن اولویت دارد!
اصل چهارم - جایی که می توانید بنشینید چه لزومی به ایستادن دارد!
اصل پنجم - کار امروز را به فردا و کار فردا را به پس فردا موکول کنید!
اصل ششم - اگر حس کار کردن به شما دست داد کمی صبر کنید تا این حس از شما بگذرد!
اصل هفتم - از همه دیرتر به پای سفره بروید و از همه زودتر بلند شوید تا زحمت چیدن سفره و جمع کردن آن به گردن شما نیفتد!.
اصل هشتم - برای کار کردن همیشه فرصت هست پس از استراحت غافل نشوید!
اصل نهم - در مهمانی ها همیشه با خود بالش به همراه داشته باشید تا از هر موقعیتی برای استراحت استفاده کنید!
اصل دهم - به خواب نگوئید کار دارم به کار بگوئید خواب دارم!

زندگی بهتر در استراحت بیشتر!

۱۳۸۹ تیر ۲۴, پنجشنبه

انتقاد؛ آئینه‌ای تمام‌نما

روی سخنم با آنانی است که تصور می کنند که در جنبش سبز شکافی ایجاد شده و گمان می کنند که با یک انتقاد، جنبش چند پاره می شود.

روی سخنم همچنین با کسانی هم هست که از سوی دیگر بام می افتند و شمشیرهای آخته شان را بر روی منتقدین می کشند و آنها را دشمن جنبش می شمارند.

در گام نخست باید معنای انتقاد را بدانیم تا بتوانیم نحوه برخورد با آن را یاد بگیریم. انتقاد به مثابه آئینه ای می ماند که معایب و کاستی ها و البته قوت ها را به نمایش می گذارد.

انتقاد نه تنها باعث تضعیف نمی شود بلکه باعث استحکام و تداوم جنبش می شود. آیا فولاد با حرارت دیدن سست تر می شود، نه این حرارت است که فولاد را محکم تر می کند.

بیش از یکسال است که از آغاز جنبش می گذرد. جنبشی که بدون هیچ برنامه قبلی به صورت خودجوش و بدون رهبری پدید آمدو شاید جنبش سبز تنها جنبشی باشد که در طول تاریخ بدین گونه متولد شد.

این جنبش در آغاز همچون کودک نوپایی بود که مادرش را به دنبال خود می کشاند و رهبران آن پیرو مردم بودند و این مردم بودند که برنامه ها را مشخص می کردند و رهبران خود را با آن هماهنگ می ساختند.

اما امروز این کودک نوپا تبدیل به نوجوانی شده که دوران بحران نوجوانی را پشت سر می گذارد و اگر تدبیری اندیشیده نشود و راه، روشن و مشخص نشود چه بسا این نوجوان به درد بی هویتی مبتلا شود.

مهندس موسوی از رهبران این جنبش در ماههای اخیر سعی در جهت بخشی این جنبش داشته اند. او این کار را با تدوین منشور جنبش سبز به تصویر کشید.

اما پس از تدوین این منشور، موج انتقادها شروع شد و ماجراهایی را به وجود آورد. اما نباید از یاد ببریم که منتقدان، خود از جمله کسانی هستند که دغدغه این جنبش را دارند و چه بسا بسیاری از آنان در این راه متحمل هزینه هم شده اند.

این انتقادها نه تنها در جهت نفی آقای موسوی و جنبش نیست بلکه در جهت نمایاندن کاستی های منشور و تلاش در جهت رفع آن است.

به عنوان مثال بند مربوط به اقلیت های مذهبی که مهندس موسوی خود نسبت به این کاستی اذعان داشتند و گفتند که این منشور کاستی هایی دارد که باید اصلاح شود.نباید فراموش کرد که همین قدم هاست که باعث روشن کردن راه برای این نوجوان در حال بلوغ می شود و باعث رهانیدن وی از چنگال بی هویتی می شود.

۱۳۸۹ تیر ۱۸, جمعه

دیدار مادران عزادار با مادر مجید توکلی


جمعي ازمادران عزادار در آستانه 18 تير،‌ سالروز حمله به كوي دانشگاه توسط نيروهاي انتظامي و لباس شخصي ها به ديدار خانواده مجيد توكلي، شرف جنبش دانشجويي ايران رفتند تا همدردي مادران را با مادر مجيد كه اين روزها يكبار ديگر سخت نگران سلامتي اوست اعلام نمايند.

در مسير سفر خود به شيراز مادران عزادار به مناسبت سالروز درگذشت كوروش كبير، از اولين بنيان گذاران حقوق بشر در جهان به پاسارگاد رفتند تا ضمن زيارت آرامگاهش با او درددل كرده و از حال و روز فرزندانش بگويند، با او بگويند پس از گذشت 2500 سال از ثبت اولين منشور حقوق بشر توسط او ايران در حسرت تحقق ابتدايي ترين فرمانهاي حقوق بشريش شاهد تحمل چه ظلم ها و جناياتي عليه بهترين فرزندان اين تمدن كهن است. در دادخواستي كه مادران براي كوروش نوشتند آمده است:

كوروش آسوده نخواب زيرا ما مادران داغدار براي دادخواهي به پيش آمديم، چرا كه:

بعد از گذشت 2500 سال از فرمان حقوق بشر توسط تو، در كشورت به اسيران دربند تجاوز و شكنجه روا مي دارند،‌ زنان كشورت را وحشيانه به بند مي كشند و آنها را به اسارت مي گيرند.

مادران عزادار (پارك لاله)

همچنين در ادامه شعر بزرگ بانوي شعر ايران، سيمين بهبهاني، توسط يكي از مادران خوانده شد:

هرگز نخواب كوروش

دارا جهان ندارد سارا زبان ندارد

رستم در اين هياهو گرز گران ندارد

روز وداع خورشيد زاينده رود خشكيد

زيرا دل سپاهان نقش جهان ندارد

بر نام پارس دريا نامي دگر نهادند

گويي كه آرش ما تير و كمان ندارد

درياي مازني ها بر كام ديگران شد

دارا كجاي كاري؟!

دزدان سرزمينت بر بيستون نويسند

اينجا خدا ندارد!

هرگز نخواب كوروش اي مهر آريايي

بي نام تو وطن نيز نام و نشان ندارد

پس از آن مادران سفر خود را ادامه داده و به ديدار خانواده مجيد رفتند و با استقبال صميمانه خانواده او روبرو شدند.

در اين ديدار مادران به مادر مجيد گفتند چقدر آرزوي اين ديدار را داشتند و در طول اين ده ماه به ازاي هر خبري كه از دردها و رنج هاي مجيد به گوششان رسيد همراه با خانواده او دلشان به درد آمد و با شنيدن اندك خبر خوش از حال مجيد مثل توقف اعتصاب غذاي او يا انتقال به بند عمومي كمي نفس راحت كشيدند. مادران گفتند مجيد به درستي شرف جنبش دانشجويي لقب گرفت ولي علاوه بر آن او مايه افتخار و سربلندي تمامي مادران و پدران ايران است و ما به داشتن فرزنداني چون مجيد چقدر به خود مي باليم. به او گفتند وقتي نامه مجيد را پس از اعدام فرزاد كمانگر و ... مي خواندند احساسي توام با غم سنگين و سرمستي داشتند، غم و دردي سنگين براي از دست دادن فرزند و معلمي چون فرزاد و سرمست از غرور داشتن فرزندي شجاع و انديشمند چون مجيد.

مادر مجيد از دردهايش گفت، از دوران سخت و طولاني انفرادي مجيد كه بيش از 4 ماه طول كشيد و در طول اين مدت مجيد هيچ تماسي با خانواده نداشت و از فرزاد گفت كه در طول اين مدت چند بار با خانواده مجيد تماس گرفت، از اولين باري كه خود را معرفي كرد و گفت مجيد در بند انفرادي است و من هر خبري كه از او بگيرم به شما اطلاع مي دهم و از دفعات بعدي كه هر بار خبري از مجيد به او ميداد و ديگر خود را معرفي نمي كرد ولي او را از صدايش مي شناخت و اينكه از شنيدن خبر اعدام فرزاد براي 24 ساعت مات و مبهوت بود و حتي مجيد را از ياد برده بود و هنوز هم نمي تواند آن را باور كند.

بعد از گذشت بيش از 4 ماه مجيد اولين تماس را با مادرش گرفت و او چقدر بي تاب شنيدن صدايش بود و اينكه هيچ وقت دلش نمي خواهد منزل را ترك كند، نكند مجيد زنگ بزند و او نباشد،‌ از گريه هاي دلتنگيش گفت، از تن بيمار و رنجورش گفت كه اجازه مسافرت ندارد از اين رو نمي تواند حتي به ملاقات مجيد برود. از سختي مسافرت 13 تا 15 ساعته براي داشتن ملاقات 10 دقيقه اي و آن هم كابيني توسط پدر و يا برادر مجيد با مجيد گفت.

از مكالمات خود با مجيد مي گويد كه يكبار به مجيد گفت: خدايا آخه 4 ماه انفرادي و جواب مجيد كه به طنز مي گويد: مادر خدا را هم در انفرادي به بند كشيدند و صداي تو را نمي تواند بشنود، از روحيه بالاي مجيد گفت و اينكه مجيد هيچگاه از دردهاي خود نمي گويد و هميشه مي گويد كه خوب است و جاي نگراني نيست ولي مادر دردها و بيماري هايش را از صدايش مي شناسد.

مادر از تلاش خستگي ناپذير مجيد براي ورود به دانشگاه مي گويد، از بي خوابي هاي شبانه و اينكه گاهي وقتي پدرش ساعت سه يا چهار نيمه شب به مجيد سر ميزد مي ديد او درحالي كه كتابش بر روي سينه اش قرار گرفته به خواب رفته است.

مادر مي گويد مجيد 6 سال پيش براي ثبت نام در دانشگاه اميركبير به تهران آمد اما انگار اسمش را در زندان اوين نوشته باشيم چون از اين 6 سال، چهار سال را در اوين بسر برده و ما ياد شعار پر مغز مردم افتاديم كه: ايران شده بازداشتگاه، اوين شده دانشگاه.

مي گويد از دادستاني زنگ زدند كه چرا با رسانه هاي خارجي صحبت مي كني و من گفتم: چه كنم؟ من چطور بايد صدايم را به شما برسانم؟ چطور بايد دردهايم را بگويم، مجيد 4 ماه انفرادي بود و من به اندازه 40 ماه حرف دارم اگر گوش كنيد الان همه آنها را به شما هم مي گويم.

مادر از نگراني فعليش مي گويد از بيماري مجيد و اينكه پزشكان زندان مي گويند امكانات و تخصص درمان مجيد را ندارند. از مسئولان مي خواهد تا اجازه دهند مجيد زير نظر پزشكان متخصص درمان شود و شماره حسابي بدهند كه هزينه درمان او را واريز كنند تا مجيد درمان شود. او مي گويد وقتي بچه ام را دستگير كردند او كاملا سالم بود پس آنها مسئول سلامتش هستند.

او مي گويد ما كه به هر صورت اين همه درد و غم را تحمل مي كنيم ولي آنها بيشتر لطمه مي خورند. آنها چه خواهند كرد؟ چه دارند تا جواب خدا و ملت را بدهند؟

مادران در پايان ديدارشان از مادر مجيد خواستند تا سلام گرم همه مادران را به مجيد برسانند و آرزو كردند تا هرچه زودتر شاهد آزادي مجيد باشند و به استقبال آزاديش بروند.

مادران عزادار ضمن آرزوي سلامتي هرچه سريعتر براي مجيد، آزادي بي قيد و شرط مجيد و مجيدها را خواستارند.

مادران عزادار

تیر 1389

انتشار:فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران

۱۳۸۹ تیر ۱۳, یکشنبه

چرا تحریم؟




از سی سال پیش تا کنون این بازی ادامه دارد. مثل یک بازی مارپله. یک بار این میره بالا و یک بار اون میره بالا.بعد مار نیشش میزنه و برمیگرده پائین. سی ساله این مردم شدند صفحه بازی و حکومت و کشورهای غربی و آمریکا هم بازیکنانش.
سی ساله که این مردم همه جور هزینه ای پرداخت کردند. 8سال جنگ ناخواسته. میلیونها نفر کشته شدند. صدها هزار خانواده بی سرپرست و هزاران نفر بی خانمان. ندیدم در این جنگ به یکی از سران یا خانواده اش لطمه ای وارد آید.
جنگ تمام شد. گفتند عمران و آبادانی. نتیجه آن شد تورمی که فشار آن کمر این مردم را خم کرد. هر کجا لب به اعتراض باز کردی خاموشی بود و خفقان. هر کجا پرسیدی چرا؟گفتند کشور تحریم است. همه سرخورده شدند . همه لب فرو بستند .بیکاری و فقر بیداد کرد. جوانان یا معتاد شدند و یا آنها که اندک امیدی به زندگی از این کشور متواری. و آن اندک جوانی که یارای مقابله در خود دید خود را اسیر زندان و شکنجه دید.
یک دعوای بچه گانه که مرغ پخته را نیز به خنده وامیدارد. یکی می گوید قطعنامه می دهیم و دیگری می گوید آنقدر قطعنامه بدهید تا قطعنامه دانتان پاره شود. دعوا سر لحاف ملا نصرالدین است و من و شما و حقوق بشر بهانه ای بیش نیستیم.
برای آنهایی متاسفم که خارج از این کشور و به دور از گرفتاریهای روزانه نشستند و خوشحالند از تحریمها و متقاضی تحریمهای بیشتر هستند . من اینجا هستم و درد این مردم رو می بینم. می بینم که باید از همه طرف ستم بکشند. واقعا شماها فکر می کنید این برای این حکومت اهمیتی دارد. هر جا کم می آورد یک مشت مردم بیچاره هستند که ازشون مایه بگذارد. انرِژی هسته ای بهانه ای شده است تا بدین وسیله این مردم بدبخت را مثل توپ فوتبال به هم پاس دهند . آیا واقعا ملت ایران دغدغه غرب است ؟ سال گذشته که این همه جوان در خیابانها کشته شدند و زندانی شدند و شکنجه شدند غرب جز محکوم کردن چه کاری کرد؟خانم شیرین عبادی فریاد زد و از کشورها خواستند تا به خاطر نقض حقوق بشر گسترده در ایران این کشور را تحریم سیاسی کنند اما کدام کشور برایش اهمیت داشت؟
چرا ایران نباید انرژی هسته ای داشته باشد؟ این یک حق طبیعی است که تصمیم گیرنده آن ملت ایران است نه دیگر کشورها. همان گونه که که از یک چاقو هم میتوان برای درست کردن غذا استفاده کرد و هم برای کشتن یک آدم؟آیا میتوان به این دلیل از آن به کلی استفاده نکرد؟هر علمی هم می تواند برای بشر مفید باشد و هم مضر . پس صرف مضر بودن آن نمی توان استفاده از علوم را کنار گذاشت. فن آوری هسته ای هم می تواند نجات بخش زندگی بشر باشد و هم نایود کننده. پس بهتر است واقع بین باشیم و منفعت آن را ترجیح دهیم .
تخریمها پیکره بی جان این ملت را از بین می برند و آخرین توان را از آنها می گیرد. پس این بازی را پایان و به دنبال نجال این ملت باشیم نه نابودی آن.

۱۳۸۹ تیر ۱۱, جمعه

جان آنان که به نام آزادی دربند هستند در خطر است

این روزها اخباری مبنی بر تهدید بودن سلامت جسمانی عزیزانی را می شنویم که به نام آزادی خواهی در بند به سر می برند.
یک - مجید توکلی شرف جنبش دانشجویی که پیش از این یک ماه در اعتصاب غذا بود دچارخونریزی معده شده . توکلی که به تازگی به بند ۳۵۰ زندان اوین که فاقد هرگونه امکانات پزشکی است، منتقل شده بر اثر سرفه‌های شدید و عدم رسیدگی پزشکی دچار خونریزی شده است.

وی طی یک هفته ی اخیر مکررا دچار خون دماغ شده بود اما مسئولان زندان در برابر خواسته دیگر زندانیان مبنی بر رسیدگی به وضعیت حاد این زندانی سیاسی بی‌تفاوت بودند.

علی توکلی، حال برادر خود را بسیار وخیم گزارش کرده است و مشکل وی را مربوط به بیماری ریوی که به دلیل شرایط سخت زندان و خصوصا اعتصاب غذا در سلول انفرادی ۲۴۰ به آن مبتلا شده بود، عنوان کرده است . مادر مجید که نسبت به بیماری فرزندش به شدت نگران است تقاضا کرده تا لااقل شماره حسابی اعلام کنند تا جهت مداوای فرزندش پول واریز کند.

دو - بهروز جاوید تهرانی فعال حقوق بشری که سالهاست به دلیل دفاع از ارزشها و آزادی رنج زندان را بر جان خریده و حتی سالها پیش زمانی که مادرش فوت کرد به وی اجازه شرکت در مراسم تدفین مادرش را ندادند امروز در شرایط بد جسمی به سر می برد. جاوید تهرانی به مدت یک ماه است در سلول های انفرادی بند یک زندان رجایی شهر در وضعیت نامناسب و شرایط محیطی سختی به سر می برد و مسئولین زندان از رسیدن دارو و لوازم بهداشتی به این زندانی جلوگیری میکنند، نامبرده در هفته یکبار حق استحمام و در طی روز نیز یکبار اجازه استفاده از سرویس بهداشتی را دارد. مسئولین زندان رجایی شهر کرج به درخواست وزارت اطلاعات نگهداری بهروز جاوید تهرانی در سلول انفرادی را تا پایان سالگرد ۱۸ تیر ماه و به مدت نامعلومی تمدید کردند.

سه - وضعیت روحی و جسمی حامد روحی نژاد، زندانی محبوس در اندرزگاه ۸ زندان اوین بر اثر تشدید بیماری “ام اس” و عدم رسیدگی پزشکی به شدت وخیم گزارش می شود.به علت حمله عصبی بیماری ام اس، یکی از دستان روحی نژاد کاملا از کار افتاده و بینایی هر دو چشم ایشان نیز با مشکل جدی مواجه شده است. این زندانی سیاسی حتی از لحاظ شنوایی نیز دچار آسیب شده است. اما علیرغم مشکلات عدیده جسمی حاصل از بیماری، مسئولان زندان نسبت به بیماری این زندانی سیاسی کاملا بی تفاوت هستند.

این بی توجهی مسولان تا جایی است که فارغ از عدم انتقال وی به بیمارستان حتی در رساندن داروهایی که خانواده ی روحی نژاد با هزینه ی شخصی برای فرزندشان تهیه کرده اند نیز کارشکنی میکنند؛ به نظر می رسد مسئولان نسبت به خطارات بیماری ام اس بی توجه یا حداقل بی اطلاع باشند.

چهار-چند تن از هم بندان سید ضیا نبوی در زندان تلاش کردند تا مسئولین زندان را نسبت به شرایط وخیم وی آگاه کنند ولی بی توجهی مسئولین زندان نسبت به شرایط وخیم نبوی باعث تداوم تشنج و حمله عصبی و از دست رفتن قدرت تکلم او تا ساعت ها بشود. همچنین هم بندان وی سعی کردند تا با دادن آب قند به او، فشار او را تنظیم کنند وسپس پس از چند ساعت مسئولین زندان نبوی را به بهداری زندان منتقل کردند. به گفته منابع آگاه پزشکان شرایط جسمی او را وخیم عنوان کردند و خاطرنشان کردند تداوم حمله عصبی باعث ایجاد از کار افتادن سیستم ایمنی و دفاعی بدن وی خواهد شد.

سید ضیا نبوی مدت ۹۸ روز از مدت بازداشت یک ساله اش را در سلول انفرادی بند ۲۰۹ گذرانده است. گفتنی است نبوی در دوره بازجوئی از سوی بازجویان وزارت اطلاعات تحت فشار برای اعتراف به اینکه با هماهنگی سازمان مجاهدین خلق به همکاری با ستاد یک از کاندیدای اصلاح طلبان در انتخابات اخیر پرداخته،قرار گرفته است.

سید ضیا نبوی دانش آموخته دانشگاه صنعتی نوشیروانی بابل بوده که در کنکور کارشناسی ارشد موفق به کسب رتبه تک رقمی در کنکور شده که با سیاست های حذفی دولت نهم ۳ ستاره شده و ازتحصیل در دانشگاه محروم شد.

پنج - محمد نوری‌زاد نویسنده و مستند ساز، که پس از شش ماه از زندان در روزهای گذشته به مرخصی آمده بود در بیمارستان بستری شد.به گزارش کلمه نوری‌زاد، به علت عفونت ریه که در زندان به آن مبتلا شده بود، در بیمارستان مدرس بستری شده است.گفتنی است محمد نوری‌زاد پس از شش ماه بازداشت، سوم تیرماه با وثیقه ۳۰۰ میلیون تومانی از زندان آزاد شد.وی به خاطر نگارش چند نامه انتفادی به رهبر ایران به زندان افتاده بود. دادستان در دیداری، از او خواسته بود که با نوشتن نامه ای به رهبری درخواست عفو کند که با مخالفت نوری زاد مواجه شد.نوری زاد در زندان مورد ضرب وشتم قرار گرفت و بر اثر ضربه وارده به سرش دچار اختلال در بینایی شد.

شش - هاشم خواستار، معلم زندانی که دردادگاه تجدیدنظر حکم دوساله دریافت کرده بود،به گزارش همسرش وی در شرایط بد جسمی به سر می برد، بیماری قلبی و فشار خون، موجب آسیب دیدگی شبکیه ی چشم راست وی شده و بینایی اش تا حد زیادی کاهش یافته است. او دچار مشکل گوارشی شده و به شدت از بیماری آرتروز رنج می برد.» هاشم خواستار، مهندس کشاورزی، معلم بازنشسته و رئیس کانون صنفی معلمان مشهد که در هنرستان کشاورزی تدریس می کرد، در تاریخ ۲۵ خرداد ۱۳۸۸ دستگیر و بعد از یک ماه و نیم با وثیقه‏ ۳۵ میلیون تومانی آزاد شد. وی در تاریخ ۲۵ شهریور ۸۸ در پارک ملی مشهد، در حال پیاده روی دستگیر و به زندان وکیل آباد مشهد، منتقل و در دادگاه بدوی به شش سال حبس، محکوم شد. حکم او در دادگاه تجدید نظر به دوسال زندان تعزیری کاهش یافت

هفت - به دنبال این اخبار دهشتناک اعظم ویسمه خبر نگار پارلمانی بازداشتی ممنوع الملاقات شد. به گزارش پارلمان‌نیوز، اعظم ویسمه که بیش از یک ماه است در انفرادی به سر می‌برد طبق گفته برخی مقامات قضایی قرار بود یکشنبه گذشته آزاد شود، اما با مراجعه خانواده به زندان اوین به آن‌ها گفته شد که «قرار نیست وی آزاد شود .»پس از آن بود که خانواده این خبرنگار با مراجعه به دادستانی و شرح بیماری اعظم ویسمه و نگرانی خانواده از سلامتی وی در خواست ملاقات با وی را دادند که با همکاری دادستان تهران، دستور ملاقات با وی صادر شد.اما روز گذشته -پنج شنبه- با مراجعه خانواده وی به زندان اوین به آن ها اعلام شد که دختر آنها تا اطلاع ثانوی ممنوع الملاقات است.

هشت زینب جلالیان فعال حقوق بشر کرد که چندی پبش به اتهام محاربه به اعدام محکوم شد با تائید این حکم در معرض خطر قریب الوقوع اعدام قرار دارد.

اینها نمونه هایی از نقض کوچکترین حقوق انسانانی است که تنها به جرم آزادی با آن مواجه هستند. ما ضمن ابراز نگرانی نسبت به جان این عزیزان از تمامی مجامع حقوق بشر خواهان رسیدگی به وضعیت این عزیزان هستیم


درخت شفا

در یکی از باغهای بلوار چمران شیراز درختی کشف شده که می گویند شفا می دهد. هر هفته روزهای سه شنبه گروه زیادی از مردم برای زیارت این درخت به این باغ می روند. جالب توجه است که اکثریت این زائران را قشر مرفه و جوان تشکیل می دهد. مردم برای گرفتن حاجت به این درخت انواع چیزها را آویز می کنند.
در قرن 21که جهان در فکر سفر به سیارات دیگر هستند اینچنین اسیر خرافه پرستی هستیم. چه تفاوتی میان این مردم با مردم 1500سال پیش هست؟اگر آن روز مردم بت می پرستیدند امروز هم به سنگ و چوب و آهن می پرستند. خرافه پرستی مردم تبدیل به ابزار سودجویی بعضی ها شده و همچون پرده داران کعبه که از پرستیدن بتها به دست مردم سود می بردند اینان نیز از جهل مردم استفاده و جیبهای خود را پر می کنند. روزانه عده زیادی از همین مردم از شدت فقر و گرسنگی جان میدهند در حالیکه امامزاده های روز به روز ثروتمند تر می شوند و مردم نذورات خود را به امامزاده ها می ریزند.مگر نه این است که خداوند خود می گوید که من از رگ گردن به شما نزدیکترم؟پس این همه واسط های زمینی و آسمانی برای رسیدن به خدا چیست؟ تا کی جهل و نادانی می خواهد وسیله ای برای سوءاستفاده شود؟تا کی می خواهیم در عصر جاهلیت باقی بمانیم و زمین و آسمان را مقصر بدبختی های خود بدانیم؟این بت پرستی هست یا خدا پرستی ؟تا کی برای رسیدن به خدا به هر واسطی می خواهیم متوسل بشیم ؟در گرفتاریها به همه متوسل میشویم جز خدا. معنای شرک چیست؟مگر نه این است که برای خدا همتایی بیاوری و قدرتی را همتای قدرتش تصور کنید شرک است؟این همه مشرک خداپرست